تنهایت می گذارد
تنهایت می گذارد
تو میمانی و یک ردپا
گرمای دست هایت میرود...
سردت میشود، یخ میزنی
و پس از مدتی به تنهایی عادت می کنی...
تا اینکه لعنتی ای با آتشی در دست هایش می آید، گرمت می کند و باعث می شود تنهایی را فراموش کنی،
ولی او هم نمی ماند...
و دوباره باز همه چیز تکرار میشه
تو میمانی و یک ردپا
گرمای دست هایت میرود...
سردت میشود، یخ میزنی
و پس از مدتی به تنهایی عادت می کنی...
تا اینکه لعنتی ای با آتشی در دست هایش می آید، گرمت می کند و باعث می شود تنهایی را فراموش کنی،
ولی او هم نمی ماند...
و دوباره باز همه چیز تکرار میشه
۲.۶k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.