پارت شصت و یک ( آخر) / part61
پارت شصت و یک ( آخر) / part61
دوسال بعد -
تهیونگ :
_جین،،دستبند؟
و در یک حرکت جین به دستای خلافکاری دستبندی زد
_حله !!
و آنها رو سوار ماشین کردن و هر چهار نفر از روی خوشحالی مشتی بهم زدن
جین : امروز روز..خوبیه !
قلب تهیونگ از شدت ذوق تند میتپید تمام خاطرات جونگکوک از جلوی چشمش دوباره و دوباره رد شد
_امروز..آزاد میشه ؟!
جیهوپ سرش را به معنای تایید کردن تکان داد
چشمان تهیونگ برق میزد
تهیونگ : اون حالش خوب بود ؟!
شوگا : نه خب میدونی .. حتی از قبل هم بدتر شده و دیشب هم یکی از نگهبانارو..
چشمان تهیونگ گرد شد و شوکه داد زد
_چیی؟
سه نفری زیر خنده زدن که تهیونگ متوجه این شوخی مسخره شد
شوگا : حالا بیماری دوشخصیتی بودنش یا ..؟
تهیونگ : یا چی ؟
شوگا : همون عاشق نشدنه ،، خب میدونی که هرروز بهتر و بهتر میشه فعلاً که میبینیم عاشق توعه و چون تحت نظر روانشناسه خوب شده کاملاً
لبخند مجدد روی لبهای تهیونگ نشست
_تو رابطتت با نامجون چطوره ؟!
جین لپهایش سرخ شده بود
جیهوپ : اونا خیلی خوبن !! نامجون و جیمین احتمالا باهامون هم شغل بشن
تهیونگ : واااقعا؟ ایکاش جونگکوک هم مثل اونا زود آزاد میشد
شوگا : خلاصه که بچها واقعا خوشحالم همگی دوباره کنار همیم و از مشکلات عبور کردیم
و بغل دسته جمعی -
***
تهیونگ چشم انتظار نشسته بود ،،
چشمانش به جونگکوک خورد سریع با چشمانی پر از اشک بلند شد و به سمتش دوید
جونگکوک تمام این دوسال به امید همین لحظه زنده مانده بود
تهیونگ آخی گفت که جونگکوک
آروم با لبهای خشک و خونی اش لب زد
_گفته بودم قول داده بودم وقتی دوباره ببینمت یکجور بغلت کنم که بجای یک قلب ،، دوتا قلب تو بدنت حس کنی
و همچنین استخونای بدنتو بشکنم از شدتش
بعد از چند دقیقه ای از هم جدا و بهم خیره شدن
_من..معذرت میخوام تهیونگ ..
و روی زانو نشست و گریه میکرد
_من نمیخواستم اینطور بشه .. نمیخواستم من با همه ی وجودم عاشقت بودم اما چیشد ؟؟؟
باید حتی شده با اون یکی شخصیت تخ..میم عاشقت میبودم منو .. ببخش خواهش میکنم
تهیونگ دستش را نیز گرفتو بلندش کرد
تهیونگ : میدونی منم وظیفه دارم هر جور که باشی عاشقت باشم و دوستت داشته باشم
و شروع کرد به نوازش دستان معشوقهاش ؛؛؛
_دوستتدارمکوکیِمن
اند کیص-
دوسال بعد -
تهیونگ :
_جین،،دستبند؟
و در یک حرکت جین به دستای خلافکاری دستبندی زد
_حله !!
و آنها رو سوار ماشین کردن و هر چهار نفر از روی خوشحالی مشتی بهم زدن
جین : امروز روز..خوبیه !
قلب تهیونگ از شدت ذوق تند میتپید تمام خاطرات جونگکوک از جلوی چشمش دوباره و دوباره رد شد
_امروز..آزاد میشه ؟!
جیهوپ سرش را به معنای تایید کردن تکان داد
چشمان تهیونگ برق میزد
تهیونگ : اون حالش خوب بود ؟!
شوگا : نه خب میدونی .. حتی از قبل هم بدتر شده و دیشب هم یکی از نگهبانارو..
چشمان تهیونگ گرد شد و شوکه داد زد
_چیی؟
سه نفری زیر خنده زدن که تهیونگ متوجه این شوخی مسخره شد
شوگا : حالا بیماری دوشخصیتی بودنش یا ..؟
تهیونگ : یا چی ؟
شوگا : همون عاشق نشدنه ،، خب میدونی که هرروز بهتر و بهتر میشه فعلاً که میبینیم عاشق توعه و چون تحت نظر روانشناسه خوب شده کاملاً
لبخند مجدد روی لبهای تهیونگ نشست
_تو رابطتت با نامجون چطوره ؟!
جین لپهایش سرخ شده بود
جیهوپ : اونا خیلی خوبن !! نامجون و جیمین احتمالا باهامون هم شغل بشن
تهیونگ : واااقعا؟ ایکاش جونگکوک هم مثل اونا زود آزاد میشد
شوگا : خلاصه که بچها واقعا خوشحالم همگی دوباره کنار همیم و از مشکلات عبور کردیم
و بغل دسته جمعی -
***
تهیونگ چشم انتظار نشسته بود ،،
چشمانش به جونگکوک خورد سریع با چشمانی پر از اشک بلند شد و به سمتش دوید
جونگکوک تمام این دوسال به امید همین لحظه زنده مانده بود
تهیونگ آخی گفت که جونگکوک
آروم با لبهای خشک و خونی اش لب زد
_گفته بودم قول داده بودم وقتی دوباره ببینمت یکجور بغلت کنم که بجای یک قلب ،، دوتا قلب تو بدنت حس کنی
و همچنین استخونای بدنتو بشکنم از شدتش
بعد از چند دقیقه ای از هم جدا و بهم خیره شدن
_من..معذرت میخوام تهیونگ ..
و روی زانو نشست و گریه میکرد
_من نمیخواستم اینطور بشه .. نمیخواستم من با همه ی وجودم عاشقت بودم اما چیشد ؟؟؟
باید حتی شده با اون یکی شخصیت تخ..میم عاشقت میبودم منو .. ببخش خواهش میکنم
تهیونگ دستش را نیز گرفتو بلندش کرد
تهیونگ : میدونی منم وظیفه دارم هر جور که باشی عاشقت باشم و دوستت داشته باشم
و شروع کرد به نوازش دستان معشوقهاش ؛؛؛
_دوستتدارمکوکیِمن
اند کیص-
۱۴.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.