کاش مادر

کاش مادر ...
هرگز رختو کفش تنم نمیکردی ...
آنگاه می آموختم چه در گرمای سوزان و چه سرمای یخبندان! برهنه ام!
برهنه به دنیا آمدیم! برهنه راه میرفتیم! برهنه می دویدیم!
برهنه ... میماندیم زیر باران ! طعم آفتاب سوزان را می چشیدیم!
و شاااااید ... برهنه عاشق می شدیم!
همدیگر را دوست میداشتیم!
خدا را شاید ....... حتی!
برهنه میپرستیدیم!
کاش مادر ... میدانستی! من برهنه زیستن را دوست می دارم ! کاش مادر میدانستی... من برای برهنه ماندم قدم در این دنیا گذاشتم!
و باز خواهم آمد... تا دیگر رختی نباشد برای پوشاندن همه ی خودم ! همه ی روح و جان و تنم!
کاش مادر میدانستی!
تمام فقر من در همین لباسهایم است!
گاه برهنه بودن خیلی هم بد نیست........ یه مریم!
مریم پولادوند
#ادبیات
دیدگاه ها (۱)

این جا خدا همچشمانی از سنگ داردو خورشیدکه زیباترین عروس کاین...

شنیده ای؟! دیدمش فریاد می زد و حراج کرده بود بساطش را ...بسا...

آدم‌ها می‌آیندزندگی می‌کنندمی‌میرندو می‌روندامافاجعه‌ی زندگی...

#شعر بی خوابیدر شهر عظیم شب استاز خانه ی خفته ام برون می آیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط