آدمها میآیند

آدم‌ها می‌آیند
زندگی می‌کنند
می‌میرند
و می‌روند
اما
فاجعه‌ی زندگی تو
آن هنگام آغاز می‌شود
که آدمی می‌میرد
اما
نمی‌رود
می‌ماند
و نبودنش در بودن تو
چنان ته ‌نشین می‌شود
که تو می‌میری در حالی که زنده­‌ای
و او زنده می‌شود در حالی که مرده است

از مزار که بازگشتی
قبرستان را به خانه نیاور.


آزاده طاهایی.#ادبیات
دیدگاه ها (۱)

کاش مادر ...هرگز رختو کفش تنم نمیکردی ...آنگاه می آموختم چه ...

این جا خدا همچشمانی از سنگ داردو خورشیدکه زیباترین عروس کاین...

#شعر بی خوابیدر شهر عظیم شب استاز خانه ی خفته ام برون می آیم...

این عصر نه عصر شعر است و نه عصر شاعرانآیا گندم می تواند از ج...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط