🖤Не трогай книгу📕
🖤Не трогай книгу📕
1
توی خیابون قدم میزدم و مغازه هارو پشت سر هم عقب مینداختم .
سخت بود همه ازم می ترسیدن !
دختر خانواده پارک !
فسون شده !
خطرناک .!
پوز خند زدم .
به راهم ادامه دادم و از خیابونا گذشتم از شهر خارج شدم تا خونه کلی راه بود .
تاصبح بیرون بودم .
از جنگل کم کم گزشتم صدای پرندگان و باد و برگ ها دورم مثل طوفان می چرخیدن .
از در بزرگ عمارت گذشتم و وارد خونه شدم .
خودم تنها بودم !
تنهای تنها .
خطر ناک بود میدونم ولی مهم نبود !
لباسام و عوض کردم و خودم و روی تخت پرت کردم .
دلم برای پاپا تنگ شده بود .
هنوز آمریکاست.
کم کم چشمام گرم خواب شد .
◇{3 midnight}◇
با صدای کوبیده شدن از خواب پریدم
از تختم بیرون رفتم از پله ها پایین میرفتم
صدا بیشتر میشد ترس تو جونم بدتر
آخه این وقت شب توی یه قصر تک و تنها !
از پله ها پایین رفتم و سمت در رفتم
درو باز کردم که یک هو ..............
(جیغ)
_____________________________________________________________
Like:32
Kamnt:20
1
توی خیابون قدم میزدم و مغازه هارو پشت سر هم عقب مینداختم .
سخت بود همه ازم می ترسیدن !
دختر خانواده پارک !
فسون شده !
خطرناک .!
پوز خند زدم .
به راهم ادامه دادم و از خیابونا گذشتم از شهر خارج شدم تا خونه کلی راه بود .
تاصبح بیرون بودم .
از جنگل کم کم گزشتم صدای پرندگان و باد و برگ ها دورم مثل طوفان می چرخیدن .
از در بزرگ عمارت گذشتم و وارد خونه شدم .
خودم تنها بودم !
تنهای تنها .
خطر ناک بود میدونم ولی مهم نبود !
لباسام و عوض کردم و خودم و روی تخت پرت کردم .
دلم برای پاپا تنگ شده بود .
هنوز آمریکاست.
کم کم چشمام گرم خواب شد .
◇{3 midnight}◇
با صدای کوبیده شدن از خواب پریدم
از تختم بیرون رفتم از پله ها پایین میرفتم
صدا بیشتر میشد ترس تو جونم بدتر
آخه این وقت شب توی یه قصر تک و تنها !
از پله ها پایین رفتم و سمت در رفتم
درو باز کردم که یک هو ..............
(جیغ)
_____________________________________________________________
Like:32
Kamnt:20
۱۰.۹k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.