🖤шум моря🖤
🖤шум моря🖤
part:53 اخر
دستش باسنم و پیدا کردو منو به سمت تخت کشوند و بعد خوابوندم روی تخت وزنش زیاد بود ولی برام مهم نبود .
گرمای بدنمون و با آرامش بهم منتقل می کردیم .
وقتی دوباره منو بوسید خواهشی توی نگاهش بود.
موهای مشکیش از شدت خیسی بهم چسبیده بود .
من بودم و کوک و شروعی دوباره .
بعد از اون اتفاقا کوک و بقیه موافقط کردن تا کشتی رو بر گردونن .
جی هوپ قبول کرد ولی من دیگه بهش فکر هم نکردم .
الان همه گی توی قصر کوک زندگی می کنیم
کوک کشتی جدیدی خرید و اسمش و گزاشتن
ماه سیاه زیبا بود چون میدرخشید.
زندگی کنار یه هیولا به نام کوک برام زیادی بود
رویا هام همه رو فروختم و الان کنار کوک زندگی میکنم
من و اون از سخره های سیاه ،آب، ماه وتاریکی
بودیم
ما مال هم بودیم
پایان :)
نوشته های دل.گون
part:53 اخر
دستش باسنم و پیدا کردو منو به سمت تخت کشوند و بعد خوابوندم روی تخت وزنش زیاد بود ولی برام مهم نبود .
گرمای بدنمون و با آرامش بهم منتقل می کردیم .
وقتی دوباره منو بوسید خواهشی توی نگاهش بود.
موهای مشکیش از شدت خیسی بهم چسبیده بود .
من بودم و کوک و شروعی دوباره .
بعد از اون اتفاقا کوک و بقیه موافقط کردن تا کشتی رو بر گردونن .
جی هوپ قبول کرد ولی من دیگه بهش فکر هم نکردم .
الان همه گی توی قصر کوک زندگی می کنیم
کوک کشتی جدیدی خرید و اسمش و گزاشتن
ماه سیاه زیبا بود چون میدرخشید.
زندگی کنار یه هیولا به نام کوک برام زیادی بود
رویا هام همه رو فروختم و الان کنار کوک زندگی میکنم
من و اون از سخره های سیاه ،آب، ماه وتاریکی
بودیم
ما مال هم بودیم
پایان :)
نوشته های دل.گون
۹.۰k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.