من برگشتم ( پارت ۱)
من برگشتم ( پارت ۱)
چند سال پیش وقتی تهیونگ تازه به دبیرستان میرفت خیلی از هم کلاسی هاش عذیتش میکردن اما یکی بود که بیشتر از همه عذیتش میکرد پارک ا.ت اون درواقع سردسته همه کسایی بود که تهیونگ رو عذیت میکردن و به همه میگفت تهیونگ رو عذیت کنن تهیونگ هیچ وقت دلیل این کار ا.ت رو نمیفهمید اون توی همون سن به خاطر اینکه ا.ت دائما عذیتش میکرد و تحقیرش میکرد آسیب روحی شدیدی دید پدر تهیونگ بعد فهمیدن این موضوع تهیونگ رو برای ادامه تحصیل به آمریکا فرستاد تهیونگ از ۱۴ تا ۲۴ سالگیش توی آمریکا تحصیل کرد تا اینکه از آمریکا برگشت پدر تهیونگ صاحب یه شرکت بزرگ مدلینگ هست پدر ا.ت هم شغلش مثل پدر تهیونگ هست دوتاشون بهترین شرکت ها هستن تهیونگ وقتی بزرگ شده بود کاملا تغییر کرده بود دیگه اون تهیونگ ترسو و معصوم نبود وقتی ۲۴ سالش شد تصمیم گرفت یه جوری از ا.ت انتقام بگیره چون ا.ت مدت زیادی زندگی تهیونگ رو جهنم کرده بود برای همین تمام اطلاعات ا.ت رو در آورد و به کره برگشت و با پدرش نقشه کشید از پدرش خواست که به پدر ا.ت پیشنهاد همکاری بده و پدر ا.ت برای کارشون کاری کنه ا.ت و تهیونگ ازدواج کنن چون تهیونگ در صورتی میتونست خوب انتقام بگیرم که با ا.ت یه جا توی یه خونه باشه و ا.ت هم زنش باشه میخواست زندگی ا.ت رو همونجور که زندگی خودش جهنم شده بود جهنم کنه
ا.ت ویو
امروز روز خیلی کسل کننده ای بود امسال سال آخره دانشگاهه خیلی خوبه راحت میشم و میتونم برم توی شرکت پدرم کار کنم از وقتی بچه بودم آرزو داشتم توی شرکت پدرم کار کنم و قراره امسال به آرزوم برسم
از دانشگاه خارج شدم و پیاده تا سمت خونم رفتم من از مادر پدرم جدا زندگی میکنم چون دیگه ۲۲ سالم شده فکر نمیکردم با وجود این همه جهشی خوندن بازم دانشگاهم انقدر دیر تموم بشه رسیدم خونم درو باز کردم رفتم توی اتاقم کیفم رو گذاشتم روی تخت ودراز کشیدم با صدای زنگ گوشیم از جام پریدم پدرم بود جواب دادم
* الو بابا
پدرم . الو سلام دخترم میتونی ظهر بیای اینجا یه لباس خوب بپوش
چند سال پیش وقتی تهیونگ تازه به دبیرستان میرفت خیلی از هم کلاسی هاش عذیتش میکردن اما یکی بود که بیشتر از همه عذیتش میکرد پارک ا.ت اون درواقع سردسته همه کسایی بود که تهیونگ رو عذیت میکردن و به همه میگفت تهیونگ رو عذیت کنن تهیونگ هیچ وقت دلیل این کار ا.ت رو نمیفهمید اون توی همون سن به خاطر اینکه ا.ت دائما عذیتش میکرد و تحقیرش میکرد آسیب روحی شدیدی دید پدر تهیونگ بعد فهمیدن این موضوع تهیونگ رو برای ادامه تحصیل به آمریکا فرستاد تهیونگ از ۱۴ تا ۲۴ سالگیش توی آمریکا تحصیل کرد تا اینکه از آمریکا برگشت پدر تهیونگ صاحب یه شرکت بزرگ مدلینگ هست پدر ا.ت هم شغلش مثل پدر تهیونگ هست دوتاشون بهترین شرکت ها هستن تهیونگ وقتی بزرگ شده بود کاملا تغییر کرده بود دیگه اون تهیونگ ترسو و معصوم نبود وقتی ۲۴ سالش شد تصمیم گرفت یه جوری از ا.ت انتقام بگیره چون ا.ت مدت زیادی زندگی تهیونگ رو جهنم کرده بود برای همین تمام اطلاعات ا.ت رو در آورد و به کره برگشت و با پدرش نقشه کشید از پدرش خواست که به پدر ا.ت پیشنهاد همکاری بده و پدر ا.ت برای کارشون کاری کنه ا.ت و تهیونگ ازدواج کنن چون تهیونگ در صورتی میتونست خوب انتقام بگیرم که با ا.ت یه جا توی یه خونه باشه و ا.ت هم زنش باشه میخواست زندگی ا.ت رو همونجور که زندگی خودش جهنم شده بود جهنم کنه
ا.ت ویو
امروز روز خیلی کسل کننده ای بود امسال سال آخره دانشگاهه خیلی خوبه راحت میشم و میتونم برم توی شرکت پدرم کار کنم از وقتی بچه بودم آرزو داشتم توی شرکت پدرم کار کنم و قراره امسال به آرزوم برسم
از دانشگاه خارج شدم و پیاده تا سمت خونم رفتم من از مادر پدرم جدا زندگی میکنم چون دیگه ۲۲ سالم شده فکر نمیکردم با وجود این همه جهشی خوندن بازم دانشگاهم انقدر دیر تموم بشه رسیدم خونم درو باز کردم رفتم توی اتاقم کیفم رو گذاشتم روی تخت ودراز کشیدم با صدای زنگ گوشیم از جام پریدم پدرم بود جواب دادم
* الو بابا
پدرم . الو سلام دخترم میتونی ظهر بیای اینجا یه لباس خوب بپوش
۱۸۸.۰k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.