ازدواج قرار دادی
#ازدواج_قرار_دادی
پارت : 11
خنده ای کرد و درو بست
وااای خیلی خسته شدم ... اصن حوصله لباس عوض کردن ندارم ولی خب تو این لباسم راحت نیستم رفتم توی حموم و یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم لباس خوابم رو پوشیدم یه تاپ سفید بندی و شلوارک کوتاه زیاد به شلوار علاقه ای ندارم و نمیپوشم بیشتر پیراهن میپوشم
از حموم بیرون اومدم و رفتم به سمت در و قفلش کردم
بعد از خشک کردن موهام رفتم سمت تخت و خودمو انداختم روش
به سقف خیزه شدم داشتم فکر میکردم
واقعا پسره فازش چیبود؟...چرا اینجوری جلو همه ضایم کرد؟... البته حَق داشت ... اسمش چیبود؟... اهاا جونگکوک ... پسر باحالی به نظر میومد ... به من چه؟ چرا دارم بهش فکر میکنم بیخیال
پتو رو دادم سرم انقدر هسته بودم که تا چشامو بستم خوابم برد
+++++++++
(ویو جونگکوک)
بعد از اینکه رسوندمش به طرف خونه حرکت کردم خیابونا خلوت بود ، خوبه زودتر میرسم
زیاد خونمون از خونه این دختره دور نبود
به صندلی پشت دادمو و دستام روی فرمون بود دنده رو عوض کردم و سرعتمو زیاد کردم
(رسید😂🌚)
ماشینو بردم توی پارکینگ و خاموشش کردم میخواستم برم که چشمم خورد به زیر صندلی بغلیم انگار کیف بود خم شدمو برش داشتم یه کیف پول مشکی زنونه حدس میزدم مال کی باشه چون تنها دختری بود که توی این چند روز سوار ماشینم شده خنده ریزی کردم و
جونگکوک : دختره ی حواس پرت
درو ماشین رو باز کردم و پیاده شدم رفتم توی خونه و از پله ها بالا رفتم وارد اتاقم شدم درو از پشت قفل کردم
هوووف ...
کیف پولش رو گذاشتم روی میز و رفتم رو تخت
احتمالا قراره بخاطر کیفش دوباره فردا ببینمش ... دختر جدی ای بود... خودشم اینو گفته ... دختره حواس پرت ... چرا هی میگم دختره ... اسمش چیه؟... اسم کسی که قراره باهاش شراکت کنیم رو نمیدونم... عالیه ....
گوشیو گرفتم و یکم باهاش وَر رفتم بعد چند مین گرفتم خوابیدم
< I hope you enjoyed it 🍻🤍 >
پارت : 11
خنده ای کرد و درو بست
وااای خیلی خسته شدم ... اصن حوصله لباس عوض کردن ندارم ولی خب تو این لباسم راحت نیستم رفتم توی حموم و یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم لباس خوابم رو پوشیدم یه تاپ سفید بندی و شلوارک کوتاه زیاد به شلوار علاقه ای ندارم و نمیپوشم بیشتر پیراهن میپوشم
از حموم بیرون اومدم و رفتم به سمت در و قفلش کردم
بعد از خشک کردن موهام رفتم سمت تخت و خودمو انداختم روش
به سقف خیزه شدم داشتم فکر میکردم
واقعا پسره فازش چیبود؟...چرا اینجوری جلو همه ضایم کرد؟... البته حَق داشت ... اسمش چیبود؟... اهاا جونگکوک ... پسر باحالی به نظر میومد ... به من چه؟ چرا دارم بهش فکر میکنم بیخیال
پتو رو دادم سرم انقدر هسته بودم که تا چشامو بستم خوابم برد
+++++++++
(ویو جونگکوک)
بعد از اینکه رسوندمش به طرف خونه حرکت کردم خیابونا خلوت بود ، خوبه زودتر میرسم
زیاد خونمون از خونه این دختره دور نبود
به صندلی پشت دادمو و دستام روی فرمون بود دنده رو عوض کردم و سرعتمو زیاد کردم
(رسید😂🌚)
ماشینو بردم توی پارکینگ و خاموشش کردم میخواستم برم که چشمم خورد به زیر صندلی بغلیم انگار کیف بود خم شدمو برش داشتم یه کیف پول مشکی زنونه حدس میزدم مال کی باشه چون تنها دختری بود که توی این چند روز سوار ماشینم شده خنده ریزی کردم و
جونگکوک : دختره ی حواس پرت
درو ماشین رو باز کردم و پیاده شدم رفتم توی خونه و از پله ها بالا رفتم وارد اتاقم شدم درو از پشت قفل کردم
هوووف ...
کیف پولش رو گذاشتم روی میز و رفتم رو تخت
احتمالا قراره بخاطر کیفش دوباره فردا ببینمش ... دختر جدی ای بود... خودشم اینو گفته ... دختره حواس پرت ... چرا هی میگم دختره ... اسمش چیه؟... اسم کسی که قراره باهاش شراکت کنیم رو نمیدونم... عالیه ....
گوشیو گرفتم و یکم باهاش وَر رفتم بعد چند مین گرفتم خوابیدم
< I hope you enjoyed it 🍻🤍 >
۸.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.