ازدواجقراردادی

#ازدواج_قرار_دادی
پارت : 10

ماشینو جلوی در نگه داشت
لیا : مرسی
سرشو تکون داد و چیزی نگفت
از ماشین پیاده شدم
اونم رفت
وارد باغ شدم و به سمت در خونه حرکت کردم به در که رسیدم اومدم کلید و از کیف پولم در بیارم که ... بله ... بازم ریدم ... کیف پولمی توی ماشین جا گذاشتم حتما وقتی داشتم پیاده میشدم افتاد پایین ... آخه چرا انقدر هواس پرتی تو دختر ...
خدا رو شکر گوشی دستم بود زنگ زدم به سئون و بهش گفتم بیاد و درو برام باز کنه چون همه خواب بودن نمیخواستم کسی رو بیدار کنم
ُسئون اومد و درو باز کرد
سئون : لیا مگ خودت کلید نداری؟ از بالای پنجره دیدمت باتاکسی نیومدی؟کی رسوندتت؟ چرا انقدر دیر کردی؟
لیا : وااای سئون چ مرگته هوا سرده بیا بریم تو همچیو برات میگم
خیلی با احتیاط رفتم تو اتاقم و سئون پشت سرم اومد
سئون اومد نشست رو کاناپه اتاق و لَم داد
ُسئون : خب...
لیا : خب نداره که
سئون : بگو می‌شنوم
داستانو از اول براش تعریف کردم
سئون : واای دختر واقعا با ماشین اون پسره اومدی؟
لیا : دروغم چیه
سئون : بگو ببینم پسره چطور بود؟
چش قُره ای رفتم و گفتم
لیا : میخواستی چجوری باشه مثل پسرای دیگ
سئون : اووو حالا چرا اینجوری میکنی ، راستی میخوای پیشنهادشونو چیکار کنی؟ پیشنهاد کاریه عالی ایه!
لیا : نمیدونم فعلا خیلی خستم فقط‌ میخوام بگیرم بخوایم
سئون : قشنگ بگو برو گمشو بیرون دیگ چرا تارُف میکنی
لیا : خوبه خودت میدونی پس برو بیرون
از روی کاناپه بلند شد و در اتاقو باز کرد رفت بیرون بعد سرشو از لای در آورد داخل و
سئون : پیس پیس!
نگاش کردم
سئون : پسره چطور بود؟
جعبه دستمال رو از روی میز برداشتم و طرفش پرتاب کردم
لیا : برو گمشو ...

< I hope you enjoyed it 🍻🤍 >
دیدگاه ها (۰)

#ازدواج_قرار_دادی پارت : 11 خنده ای کرد و درو بست وااای خیلی...

#ازدواج_قرار_دادی پارت : 9نشستم توی ماشین و درو بستم...خوبه ...

#ازدواج_قرار_دادی پارت : 8منتظر موندم تا زنگ بزنه و تاکسی بگ...

تک پارتی شوگا(صدای زنگ تلفن)ا.ت : الو ؟شوگا : سلام ا.ت : سلا...

نجات پروانه 🖤🦋پارت ۳که یهو یکی اومد داخل درو بست رومو برگردو...

عشق مافیاییp2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط