I Purple U
#I_Purple_U
+هنوز دوسم داری؟؟!
_نه=]
وقتی گفتم نه،سرش افتاد پایین..
+درک میکنم...
_نوپ ددی،درک نمیکنی...من از اولش...دیوونت...بودمو...هستم...
سرش دوباره اومد بالا
رسما داشتم نفس نفس میزدم
+بریم؟؟!
_کجا؟؟!
+میتونم...میتونمبخرمت!
_نمیدونم...تو...میتونی با یه فاحشه زندگی کنی؟؟!
چشماش رنگ عصبانیت گرفت
+ب دارایی های من توهین نکن...تو فاحشه نیستی بیب...
_خب...بهمحقبده...پنجسالکوفتی...تماممدت...داشتمباونچهارسالیکباهمگذروندیمفکرمیکردم...وازخودم میپرسیدم ینی همش داشتی بهم دروغ میگفتیو دوسم نداشتی؟؟!
+چرا برنگشتی ایران؟؟!
_کسیو نداشتم...
+داشتی...نخاستی برگردی...
_هی بس کن،من دوسال قبل از اینکه ترکم کنی بخاطرت توروی خانوادم ایستاده بودمو دوباره حقیقت ال جی بی تی بودنمو تو روشون کوبیده بودم...اونم دقیقا زمانیکه باور کرده بودن من لزبین نیستم...بعد از اینکه کلن طردم کردن داشتم دوباره میشدم دختر کوفتی بابام...اونوقت بخاطر توو با توعه لعنتی اومدم سئول...جاییو داشتم برم بنظرت؟؟!
+بهرحال...من قرار نیست بذارم اینجا بمونی...اصلا کجا زندگی میکنی؟؟!
_پشت کلاب...یه آپارتمان هست...با یه دختر دیگه اونجا زندگی میکنیم...
+خب؟؟!
_خبینیچی؟!
+باهام میای؟؟!
هم میترسیدم هم میخاستم باهاش برم...
+مجبورم نکن زورت کنم...بریم...
_همین الانشم زورم کردی=\
+هیسسس حرف نزن
وارد اتاق رییس شد...میدونستم راضی کردن رییس قرار نیست ساده باشه...
±اتفاقی افتاده؟؟تو چرا ماسکت رو صورتت نیست؟؟!
+میخرمش
صدای پر تحمکش تو اتاق پیچید و رییس به وضوح شوکه شده بود
±چرا باید بفروشمش؟؟!یکی از هرزه های پر در امدمه...
+چون من میگم!
±خب،شرطمیبندیم...اگهتوبردیاونوقتمیریمسرمعامله،اگهمنبردمهرچیمنبگم...
شاید حس میکردم بهم برخورده ک اونطوری مثه ی کالا باهام برخورد کرده بود و گفته بود میخرمش=\
چون از هرکسی انتظارشو داشتم بجز اون عوضی...
+قبوله
±بازی رو تو انتخاب کن...توام همینجا بشین...ما میریم...
از اتاق خارج شدن و من موندمو سردردی ک حس میکردم خاطرات دارن تو مغزم خونریزی میکنن...
/فلشبک/
+بچه...
_بهم نگو بچه...فقط دوسال بزرگتری...
+بیب...
_بیب هم نگو چون قهرم...
+دیگه داری مسخره بازی درمیاری!به من چه ک اون عوضی بهت گفت تو لیاقت منو نداری؟؟!
_چرا نمیشه ی ادم عادی باشی؟؟میدونی ک من از پول متنفرم...واسمم مهم نبود اگه سختی بکشم چون بهش عادت دارم...پس چرا...
+چون تو ارزشت خیلییی بیشتر از این حرفاست...چون تو نباید سختی بکشی...چون آیندمون برام مهم بود...بیب اشتی کن توانایی قهر ندارم واقعا خستم...
/پایان فلشبک/
+هنوز دوسم داری؟؟!
_نه=]
وقتی گفتم نه،سرش افتاد پایین..
+درک میکنم...
_نوپ ددی،درک نمیکنی...من از اولش...دیوونت...بودمو...هستم...
سرش دوباره اومد بالا
رسما داشتم نفس نفس میزدم
+بریم؟؟!
_کجا؟؟!
+میتونم...میتونمبخرمت!
_نمیدونم...تو...میتونی با یه فاحشه زندگی کنی؟؟!
چشماش رنگ عصبانیت گرفت
+ب دارایی های من توهین نکن...تو فاحشه نیستی بیب...
_خب...بهمحقبده...پنجسالکوفتی...تماممدت...داشتمباونچهارسالیکباهمگذروندیمفکرمیکردم...وازخودم میپرسیدم ینی همش داشتی بهم دروغ میگفتیو دوسم نداشتی؟؟!
+چرا برنگشتی ایران؟؟!
_کسیو نداشتم...
+داشتی...نخاستی برگردی...
_هی بس کن،من دوسال قبل از اینکه ترکم کنی بخاطرت توروی خانوادم ایستاده بودمو دوباره حقیقت ال جی بی تی بودنمو تو روشون کوبیده بودم...اونم دقیقا زمانیکه باور کرده بودن من لزبین نیستم...بعد از اینکه کلن طردم کردن داشتم دوباره میشدم دختر کوفتی بابام...اونوقت بخاطر توو با توعه لعنتی اومدم سئول...جاییو داشتم برم بنظرت؟؟!
+بهرحال...من قرار نیست بذارم اینجا بمونی...اصلا کجا زندگی میکنی؟؟!
_پشت کلاب...یه آپارتمان هست...با یه دختر دیگه اونجا زندگی میکنیم...
+خب؟؟!
_خبینیچی؟!
+باهام میای؟؟!
هم میترسیدم هم میخاستم باهاش برم...
+مجبورم نکن زورت کنم...بریم...
_همین الانشم زورم کردی=\
+هیسسس حرف نزن
وارد اتاق رییس شد...میدونستم راضی کردن رییس قرار نیست ساده باشه...
±اتفاقی افتاده؟؟تو چرا ماسکت رو صورتت نیست؟؟!
+میخرمش
صدای پر تحمکش تو اتاق پیچید و رییس به وضوح شوکه شده بود
±چرا باید بفروشمش؟؟!یکی از هرزه های پر در امدمه...
+چون من میگم!
±خب،شرطمیبندیم...اگهتوبردیاونوقتمیریمسرمعامله،اگهمنبردمهرچیمنبگم...
شاید حس میکردم بهم برخورده ک اونطوری مثه ی کالا باهام برخورد کرده بود و گفته بود میخرمش=\
چون از هرکسی انتظارشو داشتم بجز اون عوضی...
+قبوله
±بازی رو تو انتخاب کن...توام همینجا بشین...ما میریم...
از اتاق خارج شدن و من موندمو سردردی ک حس میکردم خاطرات دارن تو مغزم خونریزی میکنن...
/فلشبک/
+بچه...
_بهم نگو بچه...فقط دوسال بزرگتری...
+بیب...
_بیب هم نگو چون قهرم...
+دیگه داری مسخره بازی درمیاری!به من چه ک اون عوضی بهت گفت تو لیاقت منو نداری؟؟!
_چرا نمیشه ی ادم عادی باشی؟؟میدونی ک من از پول متنفرم...واسمم مهم نبود اگه سختی بکشم چون بهش عادت دارم...پس چرا...
+چون تو ارزشت خیلییی بیشتر از این حرفاست...چون تو نباید سختی بکشی...چون آیندمون برام مهم بود...بیب اشتی کن توانایی قهر ندارم واقعا خستم...
/پایان فلشبک/
۱۲.۰k
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.