از حالم اگر بپرسی - که بعید است -
از حالم اگر بپرسی - که بعید است -
ملالی نیست ، و اندوهی نیست ،
و گلایه ای هم ...
دور از دنیا ایستاده ام ،
به تماشای اندوه روشن شیرین نبودن تو ...
به حرمت آن که دستم را گرفتی
و راه رفتن یادم دادی ...
و آموختی چگونه باید از تاریکی لذت برد ،
و به نور کم رمق آفتاب زمستان احترام گذاشت
و هر کتابی را چنان خواند که گویی آخرین کلمات دنیا هستند ...
به حرمت این که دوست داشتن بی منت را یادم دادی ،
به حرمت علاقه ...
به چشم من تو از مدار بیهوده زمان و مکان بیرونی ...
همیشه اولین بار است که تو را دیده ام ،
همیشه اولین بار است که رفته ای ...
تو آفتابی ، آفتاب ...
لذت رویت روز اول دنیایی ...
بر صخره بلند دلتنگی ،
نامت را به قداست اذانی بی وقت می برم
و زبانم گُر می گیرد و آتش در رگهایم می دود ،
به یادگار آتشی که تو بودی و مرا زیباترین خاکستر دنیا کردی ...
اگر دلت خواست ،
از ان سوی دنیا که تویی ،
یک بار نگاهم کن .....
چنان که گویی واقعا دیدنی باشم ....
یادم رفته دیدنی بودن چه لذتی دارد ...
"این نامه من است به تو ،
که نامه نوشتن یادم دادی ....
دریغا که نخوانی ....."
ملالی نیست ، و اندوهی نیست ،
و گلایه ای هم ...
دور از دنیا ایستاده ام ،
به تماشای اندوه روشن شیرین نبودن تو ...
به حرمت آن که دستم را گرفتی
و راه رفتن یادم دادی ...
و آموختی چگونه باید از تاریکی لذت برد ،
و به نور کم رمق آفتاب زمستان احترام گذاشت
و هر کتابی را چنان خواند که گویی آخرین کلمات دنیا هستند ...
به حرمت این که دوست داشتن بی منت را یادم دادی ،
به حرمت علاقه ...
به چشم من تو از مدار بیهوده زمان و مکان بیرونی ...
همیشه اولین بار است که تو را دیده ام ،
همیشه اولین بار است که رفته ای ...
تو آفتابی ، آفتاب ...
لذت رویت روز اول دنیایی ...
بر صخره بلند دلتنگی ،
نامت را به قداست اذانی بی وقت می برم
و زبانم گُر می گیرد و آتش در رگهایم می دود ،
به یادگار آتشی که تو بودی و مرا زیباترین خاکستر دنیا کردی ...
اگر دلت خواست ،
از ان سوی دنیا که تویی ،
یک بار نگاهم کن .....
چنان که گویی واقعا دیدنی باشم ....
یادم رفته دیدنی بودن چه لذتی دارد ...
"این نامه من است به تو ،
که نامه نوشتن یادم دادی ....
دریغا که نخوانی ....."
۱۱.۳k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.