آب و آتش ۲
چند سال بعد در خرابه های زاغه
رایلا به خواهش پدرش گوش داد ولی ازش یک دوربین عکاسی خواست که رفت اونجا بتونه کلی عکس بگیرد و موقعی که اومد بهش نشون بده رایلا با هواپیما پدرش رفت توی اون مکان ولی از چیزی که فکر می کرد جالب تر بود براش خوب
اون دختر تازه شده بود ۸ ساله و باید از همچین جاهایی می ترسید خوب شروع کرد به عکاسی و با قرار گرفتن دستی روی شونش با سرعت برگشت و با پسری چشم تو چشم شد که موهای نارنجی (رنگه مورد علاقه اش) چشمهایی مثل دریا اول شکه شد پسره ازش بلند تر بود ولی نه زیاد
رایلا : سلام من رایلا اوگای هستم ، ببخشید شما کی هستید ؟
پسر:سلام ناکاهارا چویا شما عکاسید؟
رایلا:نه برای پدرم میگیرم اون نتونست بیاد و ازم خواست که براش عکس بگیرم
چویا:آهان چند ساله۷ یا ۸
رایلا ناراحت شدم:۸ سالمه و درزم تو نباید سن یه خانم رو بپرسی چشم آبی
چویا:باشه باشه من ۱۰ سالمه چشم شرابی
رایلا بهش می خورد:تو عضو گروه گوسفندهایی درسته؟
چویا چطوری فهمید:اره چرا ؟می خوای بیای توی گروه؟
رایلا: آره شاید چون اینجا کسی رو ندارم می خوام توی یه گروه مفید باشم
چویا این دختره خیلی شجاعت داره ازش خوشم اومد: من رئیس اونجا هستم چون همه از من کوچکترن و تو می تونی بیای ولی به یه شرط که موهبت داشته باشی کوچولو
رایلاوای چه راحت قبول کرد :من یه موهبت دارم ولی اسمی نداره
چویا:باشه خوبه دنبالم بیا
اگه خوبه لایک کنید
#بانگو_استری_داگز #سگ_های_ولگرد_بانگو #چویا_ناکاهارا #فن-فیک #سناریو #انیمه #مانگا
رایلا به خواهش پدرش گوش داد ولی ازش یک دوربین عکاسی خواست که رفت اونجا بتونه کلی عکس بگیرد و موقعی که اومد بهش نشون بده رایلا با هواپیما پدرش رفت توی اون مکان ولی از چیزی که فکر می کرد جالب تر بود براش خوب
اون دختر تازه شده بود ۸ ساله و باید از همچین جاهایی می ترسید خوب شروع کرد به عکاسی و با قرار گرفتن دستی روی شونش با سرعت برگشت و با پسری چشم تو چشم شد که موهای نارنجی (رنگه مورد علاقه اش) چشمهایی مثل دریا اول شکه شد پسره ازش بلند تر بود ولی نه زیاد
رایلا : سلام من رایلا اوگای هستم ، ببخشید شما کی هستید ؟
پسر:سلام ناکاهارا چویا شما عکاسید؟
رایلا:نه برای پدرم میگیرم اون نتونست بیاد و ازم خواست که براش عکس بگیرم
چویا:آهان چند ساله۷ یا ۸
رایلا ناراحت شدم:۸ سالمه و درزم تو نباید سن یه خانم رو بپرسی چشم آبی
چویا:باشه باشه من ۱۰ سالمه چشم شرابی
رایلا بهش می خورد:تو عضو گروه گوسفندهایی درسته؟
چویا چطوری فهمید:اره چرا ؟می خوای بیای توی گروه؟
رایلا: آره شاید چون اینجا کسی رو ندارم می خوام توی یه گروه مفید باشم
چویا این دختره خیلی شجاعت داره ازش خوشم اومد: من رئیس اونجا هستم چون همه از من کوچکترن و تو می تونی بیای ولی به یه شرط که موهبت داشته باشی کوچولو
رایلاوای چه راحت قبول کرد :من یه موهبت دارم ولی اسمی نداره
چویا:باشه خوبه دنبالم بیا
اگه خوبه لایک کنید
#بانگو_استری_داگز #سگ_های_ولگرد_بانگو #چویا_ناکاهارا #فن-فیک #سناریو #انیمه #مانگا
۲۷۲
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.