ارباب من
پارت ۱۱
میا اومد محکم بغلم کرد
میا:میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
ات: منم
میا:حالا بیا تو برام تعريف کن که چرا اومدی
ات: رفتم داخل و همه چی رو براش تعریف کردم میا: وای دختر چرا این کارو باهات کرد
ات: نمیدونم...هق....هق..مگه من چیکارش کرده بودم..هق
میا: ولش کن دختر تو تا منو داری غم نداری
حالا هم برو بالا استراحت کن
ات رفت بالا و خوابید
سه ماه بعد *
کوک ویو*
توی این سه ماه خیلی اتفاقات برام افتاده اون دختره هر*زه دستیار یکی از دشمنام بود
و بهم خیانت کرد ولی خیلییی دلم برای ات تنگ شده الانم دارم جاشو اسکن میکنم و فهمیدم خونه میا پارکه سریع رفتم تا به اونجا برسم
ات*
دلم خیلی برای کوک تنگ شده ولی چند روزه هی حالت تهوع دارم و از بوی غذا حالم بهم میخوره دکتر اومد و آزمایش گرفت و الان منتظرم جواب آزمایش برام اس ام اس بشه
دیدم گوشیم صدا خورد رفتم و پیام رو باز کردم و با چیزی که دیدم شکه شدم میا: چیشده ات
ات: من....من...بار..باردارم
میا: چیییییی
ات: حالا چیکار کنیم
که زنگ خونه به صدا در اومد میا رفت درو باز کرد که صدای یه آشنا رو شنیدم نه امکان نداره کوک باشه وایی رفتم پیش میا که دیدم بله خودشه ات: چی میخوای اینجا کوک: ات به پات میوفتم برگرد ات ترو خدا ازت خواهش میکنم من خیلی دوست دارم اون دختره هرزه اومده بود جاسوسی منو بکنه ات: اون لحظه که جلوی چشم همون دختر منو زدی باید فکر اینجایم میدی آقای جئون دیدی گفتم یه روز به پاهام میافتی که برگردم و اون روز همین امروزه کوک: ات میدونم میدونم خیلی بهت بدی کردم ولی خواهش میکنم ازت یه فرصت دیگه بهم بدی خواهش میکنم ازت ات: باشه یه فرصت دیگه بهت میدم فقدر اگه اینو گند بزنی جونگ کوک دیگه منو نمیبینی که یهو منو بغل کرد به بغلش نیاز داشتم پشت متقابل بغلش کردم کوک: خیلی دوست دارم ات: منم دوست دارم وسایلم رو جمع کردم و از میا خدافظی کردم و به سمت عمارت راه افتادیم
که یهوووو........
میا اومد محکم بغلم کرد
میا:میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
ات: منم
میا:حالا بیا تو برام تعريف کن که چرا اومدی
ات: رفتم داخل و همه چی رو براش تعریف کردم میا: وای دختر چرا این کارو باهات کرد
ات: نمیدونم...هق....هق..مگه من چیکارش کرده بودم..هق
میا: ولش کن دختر تو تا منو داری غم نداری
حالا هم برو بالا استراحت کن
ات رفت بالا و خوابید
سه ماه بعد *
کوک ویو*
توی این سه ماه خیلی اتفاقات برام افتاده اون دختره هر*زه دستیار یکی از دشمنام بود
و بهم خیانت کرد ولی خیلییی دلم برای ات تنگ شده الانم دارم جاشو اسکن میکنم و فهمیدم خونه میا پارکه سریع رفتم تا به اونجا برسم
ات*
دلم خیلی برای کوک تنگ شده ولی چند روزه هی حالت تهوع دارم و از بوی غذا حالم بهم میخوره دکتر اومد و آزمایش گرفت و الان منتظرم جواب آزمایش برام اس ام اس بشه
دیدم گوشیم صدا خورد رفتم و پیام رو باز کردم و با چیزی که دیدم شکه شدم میا: چیشده ات
ات: من....من...بار..باردارم
میا: چیییییی
ات: حالا چیکار کنیم
که زنگ خونه به صدا در اومد میا رفت درو باز کرد که صدای یه آشنا رو شنیدم نه امکان نداره کوک باشه وایی رفتم پیش میا که دیدم بله خودشه ات: چی میخوای اینجا کوک: ات به پات میوفتم برگرد ات ترو خدا ازت خواهش میکنم من خیلی دوست دارم اون دختره هرزه اومده بود جاسوسی منو بکنه ات: اون لحظه که جلوی چشم همون دختر منو زدی باید فکر اینجایم میدی آقای جئون دیدی گفتم یه روز به پاهام میافتی که برگردم و اون روز همین امروزه کوک: ات میدونم میدونم خیلی بهت بدی کردم ولی خواهش میکنم ازت یه فرصت دیگه بهم بدی خواهش میکنم ازت ات: باشه یه فرصت دیگه بهت میدم فقدر اگه اینو گند بزنی جونگ کوک دیگه منو نمیبینی که یهو منو بغل کرد به بغلش نیاز داشتم پشت متقابل بغلش کردم کوک: خیلی دوست دارم ات: منم دوست دارم وسایلم رو جمع کردم و از میا خدافظی کردم و به سمت عمارت راه افتادیم
که یهوووو........
۱۶.۶k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.