part50

دو ساعت بعد
خدمتکار: خانم غذا امادست
ا/ت: الان میام
رفتم پایین تهیونگ و یونهو هم کنار هم نشسته بودند من هم رفتم نشستم

چند دقیقه بعد
ا/ت: تهیونگ اون لیوان بهم میدی
تهیونگ:...
ا/ت: تهیونگ نمیشنوی؟ لیوان بهم بده
تهیونگ:....
جونهو: بیا بابا
بلند شدم
ا/ت: من دیگه میل ندارم
جونهو: ا/ت بشین
ا/ت: نمیتونم بابا اصرار نکن
رفتم تو اتاقم

چند دقیقه بعد
تق تق تق
ا/ت: کیه
در باز شد
یونهو: خوبی؟
ا/ت: میبینی که
یونهو: گفتم شاید راحت نباشی کنار من غذا بخوری بیا برات غذا اوردم
ا/ت: لازم نیست
یونهو: ا/ت با من مشکل داری؟
ا/ت: اره مشکل دارم تو به تهیونگ خیانت کردی اینجا میای دستشو میگیری
یونهو: من دستشو نگرفتم او دست منو گرفت میدونم تهیونگ رو دوست داری و حسودیت میشه من کنارشم
ا/ت: کدوم احمقی گفته؛بابام اجازه نداد ولی اگر زن عمو یا عمو بفهمند که تو به تهیونگ خیانت کردی نمیتونی اسم خودتم بیاری
یونهو:فعلا اونا حرف منو گوش میدند و حرف تورو قبول نمیکنند تو حتی عصبانی هستی چون هیونت رو هم ازت گرفتم
ا/ت: هیون برای من مهم نیست و نبود
یونهو: اره جون عمت
ا/ت: برو فقط برو
یونهو: باشه میرم ولی برمیگردم

چند دقیقه بعد
رانا: ا/ت
ا/ت: جانم زن عمو
رانا: من به یونهو گفتم دو روزی که اینجاست تو اتاق تو باشه
ا/ت: اتاق من؟
رانا: اره
یونهو: اگر ا/ت راحت نیست من میتونم برم هتل
ا/ت: چرا نمیره تو اتاق تهیونگ دوست پسرشه
رانا: تهیونگ قبول نکرد گفت که خوشش نمیاد دختری تو اتاقش باشه
ا/ت: باشه بیاد تو اتاقم
یونهو: خیلی ممنون ا/ت

چند دقیقه بعد
تق تق تق
ا/ت: بیا
تهیونگ اومد داخل چیزی نگفت
ا/ت: چیشده؟
تهیونگ:....
ا/ت: من دیوارم جواب نمیدی
سریع رفتم سمتش دستشو گرفتم
ا/ت: کیم تهیونگ
یونهو اومد تهیونگ دست منو از دستش جدا کرد
چشمام پر از اشک شده بود برگشتم اتاقمو درو بستم و قفل کردم

سه ساعت بعد
تق تق تق
ا/ت: هرکی هستی من درو باز نمیکنم
جونسو: عمو منم
رفتم درو باز کردم
ا/ت: عمو جان ببخشید نمیدونستم شمایید
جونسو: میتونیم باهم حرف بزنیم
ا/ت: البته
جونسو: عزیزم فردا سالگرد تاسیس شرکته و ما مهمونی بزرگی میگیریم
ا/ت: واقعا؟
جونسو: بله این لباس هم من برای فردای تو اوردم بابات سفارش داده بود
ا/ت: ممنون
جونسو: ارایشگر هم فردا میاد اینجا پس از صبح زود از خواب بیدار شو
ا/ت: تهیان نمیاد؟
جونسو: با دوستاش رفته بیرون تا شب میاد

فردا
از خواب بیدار شدم یونهو دیدم پایین تختم خوابیده
بلند شدم رفتم دوش گرفتم و بعد موهامو خشک کردم و رفتم بیرون
ا/ت: صبح بخیر
رانا: یونهو هنوز خوابه؟
ا/ت: اره
یونهو: نه بیدارم صبح بخیر
رانا: صبح بخیر عزیزم
یونهو: من برای امشب خودم وقت آرایشگاه گرفتم من میرم شب میبینمتون
رانا: باشه عزیزم برو

#فیک
دیدگاه ها (۱۲)

part51

سلام سلام خیلی خیلی متاسفم که نتونستم تو این چند روز بزارم م...

part49

part48

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط