انگار هیچکس در جهانم نیست اینقدر که هیچکس را عمیقا دوس

انگار هیچ‌کس در جهانم نیست، اینقدر که هیچ‌کس را عمیقا دوست ندارم و برای کسی دلتنگ نیستم و به کسی فکر نمی‌کنم این‌روزها. انگار هیچ اتفاق مهمی اخیرا نیفتاده و هیچ‌کس نرفته و هیچ‌کس نیامده و هیچ‌کس دوست‌داشتنی نبوده و برای هیچ‌کس دوست داشتنی نبوده‌ام. انگار حرف عاشقانه‌ای با کسی نگفته‌ام و کسی حرف عاشقانه‌ای با من نگفته. انگار احساساتم در حالت سکون و خاموشی مطلق قرار دارد و دریای آرام و وسیعی‌ام که با هیچ چیز متلاطم نمی‌شود. نه که هیچ‌کس نباشد و نه که هیچ‌کس را و هیچ‌کس مرا دوست نداشته باشد، انگار دوست داشتن‌ها و دوست داشته شدن‌ها ناچیزند، آنقدر که به چشم نمی‌آیند و به دل نمی‌نشینند و مانند سنگ‌ریزه‌ای کوچک، دریای عمیق و وسیع احساسات مرا درگیر نمی‌کنند. من برای تلاطم، به اتفاق بزرگ‌تری نیاز دارم، اتفاقی که نمی‌افتد.
آرامم، خنثی، بی‌تفاوت، بی‌حس... احساسم، پیکر ماموتی‌ست عظیم که حرکت آرام مورچه‌ها را روی خودش حس نمی‌کند.
دیدگاه ها (۰)

ولی من از آشنا شدن با هیچ انسانی پشیمان نیستم، حتی کسانی که ...

وابسته شدم من به کسی،کاش بیاید که بماندانگار ندارد به دلــــ...

این کلمات برای توست، تویی که میان سیل عظیم ناملایمتی‌ها، میا...

تنهاییچیزهای زیادیبه انسان می‌آموزداما تو نرو...بگذار من ناد...

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط