عضو هشتم
عضو هشتم
اشتباهات پارت دهم
سریع دستمو گذاشتم جلوی دهن جیهوپ تا ادامه ی حرفشو نزنه
ات:بیاین بشینین
نامجون: خب از کجا شروع کنیم ؟
ات:یه لحظه من الان میام
رفتم سمت اتاقی که الکس توش بود اومدم درو باز کنم که با حرفی که شنیدم نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت (تلفن رو بلندگوعه)
یونجین: الکس من فلشی که فیلم توش بود رو گم کردم
الکس:نگران نباش من دارمش
یونجین:کجا گذاشتیش ات برش نداره
الکس:نگران نباش به گردنبندمه
یونجین:باشه من باید برم فقط خواستم بهت بگم حواستو به فلش جمع کن
الکس:باشه نگران نباش برو خداحافظ
یونجین: خداحافظ
سریع رفتم تو اتاقم و پسرا رو صدا کردم
ات:پسرا بیاین اینجا (بلند)
همشون اومدن و رو تخت دور هم نشستن
.
اگه یونجین فلش رو گم کرده ...یعنی ممکنه کسی پیداش کنه ؟ ..این چند روز همش رو تو خونه بود اصلا بیرون نرفته پس یعنی تو خونه افتاده ؟ ممکنه دوباره پیداش کنه اگه اون یکی گم شده میتونم برم از الکس بگیرمش و فرار کنم ...یعنی به پسرا بگم؟ ... میترسم فرار کنم و فلش اصلیه پیدا بشه
جونگکوک:ات ( بلند)
تهیونگ:اوی سرش داد نزن
ات: چیشده؟
جین:هواست کجاست ؟
ات: ....
جین:با توعم
ات:ها؟!....ب.. ببخشید هواسم پرت شد کجا بودیم؟
شوگا:ما یکم از متن رو نوشتیم
ات:چقدر سریع
نامجون: زیادم سریع نبود دوساعت و نیمه درگیرشیم
چقدر زمان سریع گذشت
تهیونگ:حالت خوبه؟
ات:آ..آره بابا خوبم ف..فقط یکم حالت تهوع دارم(خنده)
تهیونگ:حالت تهوع براچی؟ ببینم سرگیجه هم داری؟
ات: نه بابا خوبم مال رژیمه
تهیونگ: براچی وقتی حالت بد میشه رژیم میگیری؟ ها؟(بلند)
نامجون: تهیونگ آروم باش
نیم ساعت بعد
پسرا: خداحافظ
ات: خداحافظ
الکس: رفتن؟
ات:آره ....من میرم بخوابم
الکس: شام نمی خوری؟
ات: رژیمم
الکس: باشه برو بخواب
رفتم تو اتاقم و لباس خواب مشکیمو پوشیدم و
سرمو گذاشتم رو بالشت که دوباره فکر و خیالام شروع شد
ات: چرا دست از سرم بر نمیدارین
اصلا حس خواب نداشتم رفتم تو اشپزخونه و یه قرص سر درد خوردم و بطری سوجو رو از یخچال در آوردم و همش رو یه دفعه ای خوردم
از سردرد زیاد نشستم رو صندلی اشپزخونه که الکس اومد
الکس:چطوری کوچولو
از زبون خودم ( ات مسته چیزی حالیش نیست)
ات:....یونجین نیومده؟
الکس:نه نیومده
ات: خوبه
الکس: آره خوبه
دستشو گذاشت رو شونه های لختت
الکس:چطوره حالا که نیست یکم به من حال بدی ؟
برا گردوند به سمت خودش و شروع کرد به بوسیدنت سریع لیوانی که دستت بود رو زدی تو سرش که باعث شد ازت جدا بشه
الکس: چیکار کردی دیوونه (داد)
از سر جات بلند شدی و صندلی که روش نشسته بودی و انقدر زدی تو سرش که کامل بیهوش شد شایدم مرد
اشتباهات پارت دهم
سریع دستمو گذاشتم جلوی دهن جیهوپ تا ادامه ی حرفشو نزنه
ات:بیاین بشینین
نامجون: خب از کجا شروع کنیم ؟
ات:یه لحظه من الان میام
رفتم سمت اتاقی که الکس توش بود اومدم درو باز کنم که با حرفی که شنیدم نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت (تلفن رو بلندگوعه)
یونجین: الکس من فلشی که فیلم توش بود رو گم کردم
الکس:نگران نباش من دارمش
یونجین:کجا گذاشتیش ات برش نداره
الکس:نگران نباش به گردنبندمه
یونجین:باشه من باید برم فقط خواستم بهت بگم حواستو به فلش جمع کن
الکس:باشه نگران نباش برو خداحافظ
یونجین: خداحافظ
سریع رفتم تو اتاقم و پسرا رو صدا کردم
ات:پسرا بیاین اینجا (بلند)
همشون اومدن و رو تخت دور هم نشستن
.
اگه یونجین فلش رو گم کرده ...یعنی ممکنه کسی پیداش کنه ؟ ..این چند روز همش رو تو خونه بود اصلا بیرون نرفته پس یعنی تو خونه افتاده ؟ ممکنه دوباره پیداش کنه اگه اون یکی گم شده میتونم برم از الکس بگیرمش و فرار کنم ...یعنی به پسرا بگم؟ ... میترسم فرار کنم و فلش اصلیه پیدا بشه
جونگکوک:ات ( بلند)
تهیونگ:اوی سرش داد نزن
ات: چیشده؟
جین:هواست کجاست ؟
ات: ....
جین:با توعم
ات:ها؟!....ب.. ببخشید هواسم پرت شد کجا بودیم؟
شوگا:ما یکم از متن رو نوشتیم
ات:چقدر سریع
نامجون: زیادم سریع نبود دوساعت و نیمه درگیرشیم
چقدر زمان سریع گذشت
تهیونگ:حالت خوبه؟
ات:آ..آره بابا خوبم ف..فقط یکم حالت تهوع دارم(خنده)
تهیونگ:حالت تهوع براچی؟ ببینم سرگیجه هم داری؟
ات: نه بابا خوبم مال رژیمه
تهیونگ: براچی وقتی حالت بد میشه رژیم میگیری؟ ها؟(بلند)
نامجون: تهیونگ آروم باش
نیم ساعت بعد
پسرا: خداحافظ
ات: خداحافظ
الکس: رفتن؟
ات:آره ....من میرم بخوابم
الکس: شام نمی خوری؟
ات: رژیمم
الکس: باشه برو بخواب
رفتم تو اتاقم و لباس خواب مشکیمو پوشیدم و
سرمو گذاشتم رو بالشت که دوباره فکر و خیالام شروع شد
ات: چرا دست از سرم بر نمیدارین
اصلا حس خواب نداشتم رفتم تو اشپزخونه و یه قرص سر درد خوردم و بطری سوجو رو از یخچال در آوردم و همش رو یه دفعه ای خوردم
از سردرد زیاد نشستم رو صندلی اشپزخونه که الکس اومد
الکس:چطوری کوچولو
از زبون خودم ( ات مسته چیزی حالیش نیست)
ات:....یونجین نیومده؟
الکس:نه نیومده
ات: خوبه
الکس: آره خوبه
دستشو گذاشت رو شونه های لختت
الکس:چطوره حالا که نیست یکم به من حال بدی ؟
برا گردوند به سمت خودش و شروع کرد به بوسیدنت سریع لیوانی که دستت بود رو زدی تو سرش که باعث شد ازت جدا بشه
الکس: چیکار کردی دیوونه (داد)
از سر جات بلند شدی و صندلی که روش نشسته بودی و انقدر زدی تو سرش که کامل بیهوش شد شایدم مرد
۱۳.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.