فصل دو پارت شانزدهم
-همه چیمو عوض کردم
نفس عمیقی کشید و چشماشو بست
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-تولدت مبارک
راشل با چشمای خیس به خانوادش نگاه کرد
•راشلم تولدت مبارک
زین گفت و لب دخترش بوسید
+واقعا ممنونم... باورم نمیشه
اون واقعا یادش رفته بود امروز تولدش بود
اشکاش سرازیر شد
لیام سمت راشل رفت و اشکاشو پاک کرد
~چرا گریه میکنی؟
راشل محکم پدرشو بغل کرد
+خیلی دوستون دارم
+حتی بیشتر از چیزی که فکر کنید
~ماهم دوست داریم پرنسس تو تنها دارایی مایی
موهای دخترشو نوازش کرد
~حالا گریه نکن امشب رئال میبازه کلی گریه میکنی
راشل همونطور که اشکاشو پاک میکرد خندید
-فیلم ترکی بازی کردنتون تموم شد؟
-بیاید کیک بخوریم
-بیا ببرش که گشنمه
راشل چاقو رو تو دستش گرفت و بعد از شمارش معکوس کیکو برید
زین کیکو تقسیم کرد
-جووون
-کیک
راشل چنگالشو داخل کیک برد که دست لویی مانعش شد
+هوم؟
-میخوام بکوبمش تو صورتت
+گمشو
لویی کیکو گرفت و تو صورت راشل کوبید
+ععع عوضیی
دختر با دستش خامه ی روی صورتشو پاک کرد
کیک کنارشو تو دستش گرفت و سمت لویی پرت کرد
با جا خالی که لویی داد کیک به لیام برخورد کرد
+اوپس...
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
چشماشو اروم باز کرد
یکم تار میدید
چند بار پلک زد کم کم تصویر واضح تر شد
~خوبی پسرم؟
تازه یادش اومد چه اتفاقی براش افتاده
-خ... خوبم
فکش درد میکرد
~دکتر گفت فردا بهتره نری مدرسه
-میرم
اروم گفت و به سرم تو دستش نگاه کرد
کار لیام پین بود..
-دارم برات
زمزمه کرد
~چیزی گفتی؟
-نه
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
لیام چشماشو بست
~زین
•جانم
کتشو در اورد و به زین داد
~مواظب دخترت باش
~کاندوم داریم؟
•لیام جلو بچه..
~داریم؟
•اهوم
زین اروم گفت و لبشو گاز گرفت
~به تعداد کاندومای تو بسته میکنمش
•لیام
+کاندوم چیه؟
-چیزی که نزاره اون چیز بریزه تو چیزت
گفت و خندید
-لعنتی لیام خدا بگم چیکارت نکنه ریدی به رابطه پدر دختری
لیام اروم خندید
~نظرم عوض شد تورو میکنم
-انگار خیلی هوس کردن داری زین پیشت ایستاده گنا داره
خندید
با شروع شدن فوتبال همه ساکت شدن
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★
اومدم فقط فیکو بزارمـــ....
نفس عمیقی کشید و چشماشو بست
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
-تولدت مبارک
راشل با چشمای خیس به خانوادش نگاه کرد
•راشلم تولدت مبارک
زین گفت و لب دخترش بوسید
+واقعا ممنونم... باورم نمیشه
اون واقعا یادش رفته بود امروز تولدش بود
اشکاش سرازیر شد
لیام سمت راشل رفت و اشکاشو پاک کرد
~چرا گریه میکنی؟
راشل محکم پدرشو بغل کرد
+خیلی دوستون دارم
+حتی بیشتر از چیزی که فکر کنید
~ماهم دوست داریم پرنسس تو تنها دارایی مایی
موهای دخترشو نوازش کرد
~حالا گریه نکن امشب رئال میبازه کلی گریه میکنی
راشل همونطور که اشکاشو پاک میکرد خندید
-فیلم ترکی بازی کردنتون تموم شد؟
-بیاید کیک بخوریم
-بیا ببرش که گشنمه
راشل چاقو رو تو دستش گرفت و بعد از شمارش معکوس کیکو برید
زین کیکو تقسیم کرد
-جووون
-کیک
راشل چنگالشو داخل کیک برد که دست لویی مانعش شد
+هوم؟
-میخوام بکوبمش تو صورتت
+گمشو
لویی کیکو گرفت و تو صورت راشل کوبید
+ععع عوضیی
دختر با دستش خامه ی روی صورتشو پاک کرد
کیک کنارشو تو دستش گرفت و سمت لویی پرت کرد
با جا خالی که لویی داد کیک به لیام برخورد کرد
+اوپس...
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
چشماشو اروم باز کرد
یکم تار میدید
چند بار پلک زد کم کم تصویر واضح تر شد
~خوبی پسرم؟
تازه یادش اومد چه اتفاقی براش افتاده
-خ... خوبم
فکش درد میکرد
~دکتر گفت فردا بهتره نری مدرسه
-میرم
اروم گفت و به سرم تو دستش نگاه کرد
کار لیام پین بود..
-دارم برات
زمزمه کرد
~چیزی گفتی؟
-نه
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
لیام چشماشو بست
~زین
•جانم
کتشو در اورد و به زین داد
~مواظب دخترت باش
~کاندوم داریم؟
•لیام جلو بچه..
~داریم؟
•اهوم
زین اروم گفت و لبشو گاز گرفت
~به تعداد کاندومای تو بسته میکنمش
•لیام
+کاندوم چیه؟
-چیزی که نزاره اون چیز بریزه تو چیزت
گفت و خندید
-لعنتی لیام خدا بگم چیکارت نکنه ریدی به رابطه پدر دختری
لیام اروم خندید
~نظرم عوض شد تورو میکنم
-انگار خیلی هوس کردن داری زین پیشت ایستاده گنا داره
خندید
با شروع شدن فوتبال همه ساکت شدن
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★
اومدم فقط فیکو بزارمـــ....
۵.۱k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.