فصل دو پارت هفدهم
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
راشل وارد کلاس شد
هنوز کسی نیومده بود سمت میزش رفت و نشست
میترسید...
از حرفای بچه ها
از کالوس
همونطور که فکر میکرد سرشو رو میز گذاشت و چشماشو بست
نفهمید کی خوابش برد که با ضربه ای که به میز خورد از جا پرید
کالوس!!
-الان وقت خوابه؟
کالوس با خنده گفت
+فقط خسته بودم
-اهوم
کالوس گفت و کنار راشل نشست
-پیشی
پسر اروم گفت
راشل با حرص خودشو مشغول خوندن کتاب کرد
-پیشی با توام
+امروز امتحان داریم میخوام بخونم
-یه دقیقه نگام کن
راشل بدون توجه به حرف کارلوس به خوندن ادامه داد
کارلوس دستشو زیر چونه ی دختر برد و سرشو بالا گرفت
-نگام کن
با عصبانیت غرید
+چیه؟
چشم کارلوس به کبودی روی گردن راشل افتاد
راستش اصلا از کارش پشیمون نبود
-صورتمو میبینی
-کبوده؟
-همش تقصیر پدر توعه
گفت و چونه ی دخترو ول کرد
-حالا کتاب بخون
+ببخشید
با حرف راشل چشمای کارلوس گرد شدن
+همش تقصیر منه
-نه منظورم این نبود پیشی
-من یه فکری دارم
+چه فکری؟
-بیا باهم بریم بیرون برات بستنی و کلی چیز میز میخرم که پدرت متوجه بشه من قصد نداشتم به تو آسیب بزنم
راحت دروغ گفت
میدونست دختر مقابلش اینقدر سادس که باور کنه
+ولی کلاس داریم
-امروز معلم نمیاد
+تو از کجا میدونی؟
-شنیدم رفته داداگاه زنش میخواد ازش طلاق بگیره
-خیلی وقت داریم کلاس ریاضیم زنگ آخره
-پس مشکلت چیه پیشی؟
فلش بک*
کارلوسم بلاخره دوستای خودشو داشت
به کای گفته بود چنتا نامه بفرسته خونه ی معلم علومشون
دوتا عکسم فتوشاپ کنه
کای کارشو خیلی خوب بلد بود
پایان فلش بک*
+مشکلی ندارم
-پس بریم
گفت و دست دخترو گرفت
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
~قربان جوری زدمش خون بالا اورد
-خوبه
با رفتن تن نفس عمیقی کشید و دستشو لای موهاش برد
چطور باید به راشل میگفت...
لعنت بهت پارک چانیول
فردا باید میرفت امریکا...
اگه دوباره اون پسره آلیس کوچولوشو اذیت کنه؟
با زنگ خوردن گوشیش از فکر بیرون اومد
پدرش بود
-ها؟
+چه طرز صحبت با پدرته؟
چان عصبی گفت
-هه پدر؟ باشه
-جانم پدرجان فدات بشم الهی بنال
+من رسیدم امریکا
-که چی؟
با بی حوصلگی گفت
+امروز هرجور شده خودتو برسون
-چی میگی برا خودت؟
-من کلی دوست دارم باید باهاشون خداحافظی کنم
-وسایلمو جم نکردم
-پس زر نزن
گفت و تماسو قطع کرد
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
راشل وارد کلاس شد
هنوز کسی نیومده بود سمت میزش رفت و نشست
میترسید...
از حرفای بچه ها
از کالوس
همونطور که فکر میکرد سرشو رو میز گذاشت و چشماشو بست
نفهمید کی خوابش برد که با ضربه ای که به میز خورد از جا پرید
کالوس!!
-الان وقت خوابه؟
کالوس با خنده گفت
+فقط خسته بودم
-اهوم
کالوس گفت و کنار راشل نشست
-پیشی
پسر اروم گفت
راشل با حرص خودشو مشغول خوندن کتاب کرد
-پیشی با توام
+امروز امتحان داریم میخوام بخونم
-یه دقیقه نگام کن
راشل بدون توجه به حرف کارلوس به خوندن ادامه داد
کارلوس دستشو زیر چونه ی دختر برد و سرشو بالا گرفت
-نگام کن
با عصبانیت غرید
+چیه؟
چشم کارلوس به کبودی روی گردن راشل افتاد
راستش اصلا از کارش پشیمون نبود
-صورتمو میبینی
-کبوده؟
-همش تقصیر پدر توعه
گفت و چونه ی دخترو ول کرد
-حالا کتاب بخون
+ببخشید
با حرف راشل چشمای کارلوس گرد شدن
+همش تقصیر منه
-نه منظورم این نبود پیشی
-من یه فکری دارم
+چه فکری؟
-بیا باهم بریم بیرون برات بستنی و کلی چیز میز میخرم که پدرت متوجه بشه من قصد نداشتم به تو آسیب بزنم
راحت دروغ گفت
میدونست دختر مقابلش اینقدر سادس که باور کنه
+ولی کلاس داریم
-امروز معلم نمیاد
+تو از کجا میدونی؟
-شنیدم رفته داداگاه زنش میخواد ازش طلاق بگیره
-خیلی وقت داریم کلاس ریاضیم زنگ آخره
-پس مشکلت چیه پیشی؟
فلش بک*
کارلوسم بلاخره دوستای خودشو داشت
به کای گفته بود چنتا نامه بفرسته خونه ی معلم علومشون
دوتا عکسم فتوشاپ کنه
کای کارشو خیلی خوب بلد بود
پایان فلش بک*
+مشکلی ندارم
-پس بریم
گفت و دست دخترو گرفت
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
~قربان جوری زدمش خون بالا اورد
-خوبه
با رفتن تن نفس عمیقی کشید و دستشو لای موهاش برد
چطور باید به راشل میگفت...
لعنت بهت پارک چانیول
فردا باید میرفت امریکا...
اگه دوباره اون پسره آلیس کوچولوشو اذیت کنه؟
با زنگ خوردن گوشیش از فکر بیرون اومد
پدرش بود
-ها؟
+چه طرز صحبت با پدرته؟
چان عصبی گفت
-هه پدر؟ باشه
-جانم پدرجان فدات بشم الهی بنال
+من رسیدم امریکا
-که چی؟
با بی حوصلگی گفت
+امروز هرجور شده خودتو برسون
-چی میگی برا خودت؟
-من کلی دوست دارم باید باهاشون خداحافظی کنم
-وسایلمو جم نکردم
-پس زر نزن
گفت و تماسو قطع کرد
†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
۳.۷k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.