بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت سوم :
به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست و پس از او محبوب ترین تویى! و به خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بیرون شد، على (ع) و به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانید که عمر نزد من آمد، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند؟ و به خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد (کتاب المصنف، ج 7، ص 432) - سیوطى، مسند فاطمه، ص 36)
2- بلاذری، ازدانشمندان مشهور و معتبر اهل سنّت مینویسد: و سپس عمر با مشعلى بر درخانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آیا من نظاره گر باشم وتو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى!
چنانکه بلاذرى نوشته است: ابوبکر به على (ع) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند، امّا على نپذیرفت. پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه (س) ناگاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت، پس فرمود: یابن الخطّاب! آیا من نظارهگر باشم وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى؟! عمر گفت: بلى، و آنچنان به این عمل مُصرّ هستم چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.(بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1،ص 586).
3 - ذهبی از دیگر بزرگان اهل سنت، در شرح زندگانی ابن ابی دارم، از قول ابن حماد کوفی مینویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى به محسن باردار بود و تهاجم به خانه و موجب قتل محسن، طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید! چنانکه ابن ابى دارم در ادامه میگوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد که محسن سقط گردید. (سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578).
4 - ابن قتیبه دینورى، از اکابر اهل سنّت آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد.
وقتى فاطمه صداى آنها را شنید، با صداى بلند فریاد کرد: یا ابتاه یا رسول الله - پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چهها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولى عمر و عدهاى ماندند. على را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟(ادامه دارد...)
پاسخ قسمت سوم :
به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست و پس از او محبوب ترین تویى! و به خدا قسم این امر مرا مانع نمىشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بیرون شد، على (ع) و به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانید که عمر نزد من آمد، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید به خانه برگردید خانه را با شما آتش مىزند؟ و به خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد (کتاب المصنف، ج 7، ص 432) - سیوطى، مسند فاطمه، ص 36)
2- بلاذری، ازدانشمندان مشهور و معتبر اهل سنّت مینویسد: و سپس عمر با مشعلى بر درخانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود: آیا من نظاره گر باشم وتو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى!
چنانکه بلاذرى نوشته است: ابوبکر به على (ع) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند، امّا على نپذیرفت. پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه (س) ناگاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت، پس فرمود: یابن الخطّاب! آیا من نظارهگر باشم وحال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش مىکشى؟! عمر گفت: بلى، و آنچنان به این عمل مُصرّ هستم چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.(بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1،ص 586).
3 - ذهبی از دیگر بزرگان اهل سنت، در شرح زندگانی ابن ابی دارم، از قول ابن حماد کوفی مینویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى به محسن باردار بود و تهاجم به خانه و موجب قتل محسن، طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید! چنانکه ابن ابى دارم در ادامه میگوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد که محسن سقط گردید. (سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 578).
4 - ابن قتیبه دینورى، از اکابر اهل سنّت آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد.
وقتى فاطمه صداى آنها را شنید، با صداى بلند فریاد کرد: یا ابتاه یا رسول الله - پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چهها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولى عمر و عدهاى ماندند. على را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟(ادامه دارد...)
۳۹۲
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.