💜! حص بنفش !💜 پارت 1
(خب خب من تصمیم گرفتم از این به بعد دوتا رمان توی پیج داشته باشیم این رمان جدیده!)
💜!حس_بنفش!💜
پارت1
______
نیکا:محراب میفهمی چی داری میگی؟
اخه چجوری من موتور سواریو بزارم کنار
من عاشق این کارم میفهمی
محراب:نیکا تو دختری مامانت دوباره دعوا رو میکنه ها
نیکا:بزار هر غلطی میخاد بکنه بکنه
اه
من برم کاری نداری
محراب:خوب منم برسون فلاحی جان
نیکا:سوار موتورم میشی ینی؟
محراب:چرا نشه ابجی؟
نیکا:پس بیا بالا
35min
......
نیکا:کلید انداختم رفتم تو
مامانم نبود حتما ارایشگاس(مامان نیکا تو رمان ارایشگره و باباشم فوت شده)
رفتم تو اتاقم
افتادم رو تخت
سرمو گذاشتم رو بالشت...همدم من🙂
مرسی که تمام غرامو و گریه هامو تحمل کردی🙂
نفهمیدم کِی خابم برد....
__________
محراب:نگران نیکا بودم
حالش واقعا خوب نبود مس خاهرم بود
خیلی دختر خوبی بود و البته مس پسرا بود
عاشق موتور سواری بود خودم یادش دادم یه موتور خرید با پولاش
کل زندگیش همون موتوره
🙂
داشتم تو گوشی میچرخیدم که یهو یه میسکال افتاد از یکی از رفیقام...
🦊مکالمه ی محراب و رفیقش🦊
(محراب+ یارو-)
+الو جونم داداش
-خوبی داداش
+قربونت خوبم ت خوبی
-خوبم فدات
میگم که یه کی از رفیقام برا کارش به یه سری موتور سوار نیاز داره دوسه تا کم داریم تو میتونی یکیو جور کنی؟
+یهو یاد نیکا افتادم
اره اره سراغ دارم کِی و کجا؟
-لوکیشن میفرستم برات و اینکه ساعت 8 صبح فردا اونجا باشه خودتم بیا همراهش
+باشه باشه کاری نداری داداش
-نه خدافظی
+🖐
____________
نیکا:خاب بودم که یهو گوشیم زنگ خورد...
(مثلا محراب همچیو گفت)
نیکا:از خوشحالی ذوق مرگ بودم
ساعت 8 شب بود
باید امشب زود میخابیدم
اول رفتم یه ست لباس موتور انتخاب کردم
حمومم رفتم و بعدش رفتم خابیدم
...
_______________
حمایت کنیییید(=💜✨
پارت بعدی خفن ترههههه
💜!حس_بنفش!💜
پارت1
______
نیکا:محراب میفهمی چی داری میگی؟
اخه چجوری من موتور سواریو بزارم کنار
من عاشق این کارم میفهمی
محراب:نیکا تو دختری مامانت دوباره دعوا رو میکنه ها
نیکا:بزار هر غلطی میخاد بکنه بکنه
اه
من برم کاری نداری
محراب:خوب منم برسون فلاحی جان
نیکا:سوار موتورم میشی ینی؟
محراب:چرا نشه ابجی؟
نیکا:پس بیا بالا
35min
......
نیکا:کلید انداختم رفتم تو
مامانم نبود حتما ارایشگاس(مامان نیکا تو رمان ارایشگره و باباشم فوت شده)
رفتم تو اتاقم
افتادم رو تخت
سرمو گذاشتم رو بالشت...همدم من🙂
مرسی که تمام غرامو و گریه هامو تحمل کردی🙂
نفهمیدم کِی خابم برد....
__________
محراب:نگران نیکا بودم
حالش واقعا خوب نبود مس خاهرم بود
خیلی دختر خوبی بود و البته مس پسرا بود
عاشق موتور سواری بود خودم یادش دادم یه موتور خرید با پولاش
کل زندگیش همون موتوره
🙂
داشتم تو گوشی میچرخیدم که یهو یه میسکال افتاد از یکی از رفیقام...
🦊مکالمه ی محراب و رفیقش🦊
(محراب+ یارو-)
+الو جونم داداش
-خوبی داداش
+قربونت خوبم ت خوبی
-خوبم فدات
میگم که یه کی از رفیقام برا کارش به یه سری موتور سوار نیاز داره دوسه تا کم داریم تو میتونی یکیو جور کنی؟
+یهو یاد نیکا افتادم
اره اره سراغ دارم کِی و کجا؟
-لوکیشن میفرستم برات و اینکه ساعت 8 صبح فردا اونجا باشه خودتم بیا همراهش
+باشه باشه کاری نداری داداش
-نه خدافظی
+🖐
____________
نیکا:خاب بودم که یهو گوشیم زنگ خورد...
(مثلا محراب همچیو گفت)
نیکا:از خوشحالی ذوق مرگ بودم
ساعت 8 شب بود
باید امشب زود میخابیدم
اول رفتم یه ست لباس موتور انتخاب کردم
حمومم رفتم و بعدش رفتم خابیدم
...
_______________
حمایت کنیییید(=💜✨
پارت بعدی خفن ترههههه
۲۲۶.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.