🍷پارت97🍷
🍷پارت97🍷
"میسو"
فکر کنم دارم تو بد دردسری میوفتم
چند لحظه بعد دیدم دیگه خیلی داره سردم میشه دوییدم
تو دورو برو نگاه کردم ولی اثری از کوک پیدا نکردم رفتم سمت همون اتاق و رو تخت نشستم از پنجره به بیرون زل زدم دستمو گذاشتم رو قلبم
هنوز تند میزد شاید چون دوییدم نه نه به کی دارم دروغ میگم
شاید ترسیدم، نه اینم نیست موهامو تو چنگم گرفتم
ای خدا من چه مرگم شده به قفسه سینم مشت زدم
خفه شو میفهمی خفه شو
زیر لب هی اینو میگفتم و مشت میزدم چشمامو بستم
اما کوک
اومد جلو چشمم به سرعت چشمامو باز کردم
و زدم زیر خنده دارم دیوونه میشم اصلا نمیفهمم چمه من از کی اینجوری شدم
چرا تو ذهنم فقط دو تا گودال عمیق میبینم
چرا واقعا چرا
خسته رو تخت دراز کشیدم بارون شدت گرفته بود و صداش محکم میخورد ب سقف خونه و صدای بلندی ایجاد میکرد
حرفش تو سرم اکو میشد
_چون نمیخوام ترکم کنی میفهمی
تنها چیزی که میشنیدم همین بود کلمو به بالشت میکوبوندم و میخواستم اون صدا هارو قطع کنم باید قطع شن باید
انقدر فکر کردم که اخرش خسته شدم و خوابم برد
.....
بیدار که شدم متوجه شدم کوک بازم درو قفل کرده باعث شدم همون یه ذره اعتمادی ام که بهم داره از بین بره
اصلا از کجا مطمئنم بهم اعتماد داشت
شایدم فقط فکر میکردم بهم اعتماد داشت
اره قطعا هیمنه
چند روزی گذشته بود و تو این مدت شبا که میخوابیدم برام اب و غذا میذاشت و بی سرو صدا میرفت
خوب احمق چرا منو این تو حبس کردی یعنی انقدر میترسی بزارمت و برم اه مسخرست
نمیدونم چرا اما دلم میخواست ببینمش قطعا نمیشه اسمشو گذاشت دلتنگی
شایدم من دارم فرار میکنم
هر کس دیگه ای هم بود فرار میکرد از این حسای مضخرف، واقعا خنده داره
فکرشو بکن دل ببندی به شکارچیت به شگنجه گرت
به بیمارت
اره واقعا خنده داره ولی چرا من خندم نمیگیره
اتفاقا برعکس خیلیم دردناکه واسم بس کن دختر تو فقط داری عادت میکنی بهش همین ، خیلی هامون دوست داشتن و با حس عادت اشتباه میگیریم و همین باعت خراب شدن کل زندگیمون میشه
اما من اشتباه نمیکنم من حس عادت و با دوست داشتن اشتباه نمیگیرم
مگه اینکه احمق باشم...
با صدای در تپش قلب گرفتم
خفه شو فقط خفه شو
در کامل باز شد و کوک اومد تو اما با حالتای غیر عادی
بازم مست کرده بود دستش ایندفعه بطری ای نبود اما چشماش قرمز شده بود و همینطور خمار
_اینجارو عروسک کوچولوی من اینجاست
اینطوری حرف نزن لعنتی
+بازم مست کردی
_خوب تو مجبورم کردی عزیزم
تعجب کردم
+من؟
_اره خو...د تو
+مگه من چیکار کردم؟
اومد جلو تر خندید...
خماارییی
"میسو"
فکر کنم دارم تو بد دردسری میوفتم
چند لحظه بعد دیدم دیگه خیلی داره سردم میشه دوییدم
تو دورو برو نگاه کردم ولی اثری از کوک پیدا نکردم رفتم سمت همون اتاق و رو تخت نشستم از پنجره به بیرون زل زدم دستمو گذاشتم رو قلبم
هنوز تند میزد شاید چون دوییدم نه نه به کی دارم دروغ میگم
شاید ترسیدم، نه اینم نیست موهامو تو چنگم گرفتم
ای خدا من چه مرگم شده به قفسه سینم مشت زدم
خفه شو میفهمی خفه شو
زیر لب هی اینو میگفتم و مشت میزدم چشمامو بستم
اما کوک
اومد جلو چشمم به سرعت چشمامو باز کردم
و زدم زیر خنده دارم دیوونه میشم اصلا نمیفهمم چمه من از کی اینجوری شدم
چرا تو ذهنم فقط دو تا گودال عمیق میبینم
چرا واقعا چرا
خسته رو تخت دراز کشیدم بارون شدت گرفته بود و صداش محکم میخورد ب سقف خونه و صدای بلندی ایجاد میکرد
حرفش تو سرم اکو میشد
_چون نمیخوام ترکم کنی میفهمی
تنها چیزی که میشنیدم همین بود کلمو به بالشت میکوبوندم و میخواستم اون صدا هارو قطع کنم باید قطع شن باید
انقدر فکر کردم که اخرش خسته شدم و خوابم برد
.....
بیدار که شدم متوجه شدم کوک بازم درو قفل کرده باعث شدم همون یه ذره اعتمادی ام که بهم داره از بین بره
اصلا از کجا مطمئنم بهم اعتماد داشت
شایدم فقط فکر میکردم بهم اعتماد داشت
اره قطعا هیمنه
چند روزی گذشته بود و تو این مدت شبا که میخوابیدم برام اب و غذا میذاشت و بی سرو صدا میرفت
خوب احمق چرا منو این تو حبس کردی یعنی انقدر میترسی بزارمت و برم اه مسخرست
نمیدونم چرا اما دلم میخواست ببینمش قطعا نمیشه اسمشو گذاشت دلتنگی
شایدم من دارم فرار میکنم
هر کس دیگه ای هم بود فرار میکرد از این حسای مضخرف، واقعا خنده داره
فکرشو بکن دل ببندی به شکارچیت به شگنجه گرت
به بیمارت
اره واقعا خنده داره ولی چرا من خندم نمیگیره
اتفاقا برعکس خیلیم دردناکه واسم بس کن دختر تو فقط داری عادت میکنی بهش همین ، خیلی هامون دوست داشتن و با حس عادت اشتباه میگیریم و همین باعت خراب شدن کل زندگیمون میشه
اما من اشتباه نمیکنم من حس عادت و با دوست داشتن اشتباه نمیگیرم
مگه اینکه احمق باشم...
با صدای در تپش قلب گرفتم
خفه شو فقط خفه شو
در کامل باز شد و کوک اومد تو اما با حالتای غیر عادی
بازم مست کرده بود دستش ایندفعه بطری ای نبود اما چشماش قرمز شده بود و همینطور خمار
_اینجارو عروسک کوچولوی من اینجاست
اینطوری حرف نزن لعنتی
+بازم مست کردی
_خوب تو مجبورم کردی عزیزم
تعجب کردم
+من؟
_اره خو...د تو
+مگه من چیکار کردم؟
اومد جلو تر خندید...
خماارییی
۸۰.۴k
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.