بنگر آن ماه روی باده فروش

بنگر آن ماه روی باده فروش

غیرت آفتاب و غارت هوش

جام سیمین نهاده بر کف دست

زلف زرین فکنده بر سر دوش

غمزه اش راه دل زند که بیا

نرگسش جام می دهد که بنوش

غیر آن نوش لب که مستان را

جان و دل پرورد ز چشمهٔ نوش

دیده‌ای آفتاب ماه به دست

دیده‌ای ماه آفتاب فروش؟

#رهی_معیری
دیدگاه ها (۲۵)

غصه نخور رفیق دلتنگ و خسته من!پاییز قرار نیست همواره فصل رفت...

♥ ️دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادنبه از آن است که در دام...

نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟نگفتی یک دمی آیا که مه...

لبخند مرا بَس بود آغوش لِهَم می کردآن بوسه مرا می کُشت لب مُ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط