سلام
سلام
و باز هم من
همان مزاحم همیشگی شب هایت
راستش را بخواهی دیگر کم آورده ام
دیگر ته کشیده ام
مثل مسافری گم شده در یک جزیره ناشناخته و متروک
تنهای تنها
دیگر نای خواستنت را هم ندارم
لم داده ام در ساحل دلتنگی و به دریای خاطراتت نگاه میکنم
میترسم
میترسم که دل به دریا بزنم و غرق شوم
آخر دریای آرامبخش و دلنشین گاهی خیلی بی رحم میشود
درست مثل تو
دیگر خو کرده ام به این جزیره و دلتنگی ها را به جان خریده ام
ولی گاهی آتشی با قلم و دفترم روشن میکنم و دود بپا میکنم
تا شاید کسی، جایی، نگاهی...
اگر از کنار متن هایم رد شدی مرا دریاب
کم آورده ام
و باز هم من
همان مزاحم همیشگی شب هایت
راستش را بخواهی دیگر کم آورده ام
دیگر ته کشیده ام
مثل مسافری گم شده در یک جزیره ناشناخته و متروک
تنهای تنها
دیگر نای خواستنت را هم ندارم
لم داده ام در ساحل دلتنگی و به دریای خاطراتت نگاه میکنم
میترسم
میترسم که دل به دریا بزنم و غرق شوم
آخر دریای آرامبخش و دلنشین گاهی خیلی بی رحم میشود
درست مثل تو
دیگر خو کرده ام به این جزیره و دلتنگی ها را به جان خریده ام
ولی گاهی آتشی با قلم و دفترم روشن میکنم و دود بپا میکنم
تا شاید کسی، جایی، نگاهی...
اگر از کنار متن هایم رد شدی مرا دریاب
کم آورده ام
- ۸۶۰
- ۳۰ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط