سلام

سلام
و باز هم من
همان مزاحم همیشگی شب هایت
راستش را بخواهی دیگر کم آورده ام
دیگر ته کشیده ام
مثل مسافری گم شده در یک جزیره ناشناخته و متروک
تنهای تنها
دیگر نای خواستنت را هم ندارم
لم داده ام در ساحل دلتنگی و به دریای خاطراتت نگاه میکنم
میترسم
میترسم که دل به دریا بزنم و غرق شوم
آخر دریای آرامبخش و دلنشین گاهی خیلی بی رحم میشود
درست مثل تو
دیگر خو کرده ام به این جزیره و دلتنگی ها را به جان خریده ام
ولی گاهی آتشی با قلم و دفترم روشن میکنم و دود بپا میکنم
تا شاید کسی، جایی، نگاهی...
اگر از کنار متن هایم رد شدی مرا دریاب
کم آورده ام
دیدگاه ها (۱)

دیگر نفسی برایم نمانده است جانا!با پای پیاده، دوان دوان؛افتا...

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اندمثل آسمانی که امشب می...

‍ آخرین روز صفرروز ، شهادت امام رضا علیه‌السلام 🏴 نیایش صبح...

کُرد نیستماما دلم کردستان‌استسینه ام؛ قصرشیریندستانم؛ کرمانش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط