میراث پارت ۱۲ فیک بی تی اس
میراث پارت ۱۲ #فیک_بی_تی_اس
از خونه زدم بیرون هوا یکم سرد بود با اینکه تابستون بود ... بلاخره نصفه شبه باید سرد باشه ... عصبی داشتم توی کوچه ها قدم میزدم ... حالا چیکار کنم کجا برم؟ جاییم ندارم که ... اون پسره بیشور رسما منو بدبخت کرد ... آخه یکی نیس بگه بیشور میخوام چیکار کنم دفتر لعنتیتو؟ دفترت بخوره تو سرت ... یه کوچه تاریک بود تصمیم گرفتم از اونجا برم ... داشتم تو ی همون کوچه قدم میزدم که سه تا پسر که داشتن سیگار میکشیدن رو دیدم ... خواستم بی توجه بهشون رد شم برم اما جلو مو گرفتن
پسرا: به به یه خانم کوچولو راهشو گم کرده(نیشخند)
+: ببین اصلا حوصله ندارم برو کنار (خونسرد)
پسره: چیشده نکنه با مامان بابات دعوا کردی؟(خنده)
بقیه پسرا هم باهاش خندیدن که من از این حرفش عصبی شدم و با مشت زدم تو دهن پسره
پسره: الان ... الان چه غلطی کردی؟(عصبی)
+: اون غلطی رو که تو نمیتونی بکنی
پسره اومد دستامو محکم گرفت و اون یکی ها هم بهش اضافه شدن ... سعی کردماز دستشون فرار کنم ولی خب زورم کافی نبود اونا سه نفر و من یه نفر ... همونجوری که میخواستم فرار کنم پسره یه سیلی بهم زد و من افتادم و سرم خورد به آجر روی زمین و تنها چیزی که یادمه این که یه پسره بدو بدو اومد سمتون و اونا رو زد و نشست پیشم ...
به نظرتون پسره که اومد کمک ا.ت کی بود؟
از خونه زدم بیرون هوا یکم سرد بود با اینکه تابستون بود ... بلاخره نصفه شبه باید سرد باشه ... عصبی داشتم توی کوچه ها قدم میزدم ... حالا چیکار کنم کجا برم؟ جاییم ندارم که ... اون پسره بیشور رسما منو بدبخت کرد ... آخه یکی نیس بگه بیشور میخوام چیکار کنم دفتر لعنتیتو؟ دفترت بخوره تو سرت ... یه کوچه تاریک بود تصمیم گرفتم از اونجا برم ... داشتم تو ی همون کوچه قدم میزدم که سه تا پسر که داشتن سیگار میکشیدن رو دیدم ... خواستم بی توجه بهشون رد شم برم اما جلو مو گرفتن
پسرا: به به یه خانم کوچولو راهشو گم کرده(نیشخند)
+: ببین اصلا حوصله ندارم برو کنار (خونسرد)
پسره: چیشده نکنه با مامان بابات دعوا کردی؟(خنده)
بقیه پسرا هم باهاش خندیدن که من از این حرفش عصبی شدم و با مشت زدم تو دهن پسره
پسره: الان ... الان چه غلطی کردی؟(عصبی)
+: اون غلطی رو که تو نمیتونی بکنی
پسره اومد دستامو محکم گرفت و اون یکی ها هم بهش اضافه شدن ... سعی کردماز دستشون فرار کنم ولی خب زورم کافی نبود اونا سه نفر و من یه نفر ... همونجوری که میخواستم فرار کنم پسره یه سیلی بهم زد و من افتادم و سرم خورد به آجر روی زمین و تنها چیزی که یادمه این که یه پسره بدو بدو اومد سمتون و اونا رو زد و نشست پیشم ...
به نظرتون پسره که اومد کمک ا.ت کی بود؟
۱۱.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.