پارت ۵
پارت ۵
+خب پس اوپا اینجا اتاقته کناریش هم اتاق منه کاری داشتی صدام کن
_ممنون
+وقتی وسایلت رو گذاشتی بیا پایین برای ناهار اوپا
_باشه زود میام
سرمو تکون دادم رفتم پایین تا بیاد بد جوری روش کراش زده بودم ولی اون از من خوشش نیومده آخه ......... ا/تتتتتت زشته دختر چی میگی حیا و عفت کن
واییییی دارم دیوونه میشم
+مامان ناهار چی گذاشتی؟
یوجین:دوکبوکی با کیمچی و نودل فراوان
+مامان تو هیچ وقت دوکبوکی درست نمیکردی چون دوست نداشتی الان چی شده؟
یوجین:اخه جونگکوکم دوست داره
+جونگکوک کیه؟ اها اوپا رو میگی
یوجین:بهش میگی اوپا
یوجین:راحت نیستم ولی چاره ندارم
_خب گفتم که همون کوکی صدام کن
یا خدا صدام رو شنید
+(لبخند ضایع) فرقی نداره
یوجین: راست میگه ا/ت باهاش راحت باش همون کوک صداش کن تازه وقتی بچه بودی وقتی جونگکوک میومد خونمون از بوی جونگکوک متوجه میشد و خونه رو میذاشتی رو سرت میگفتی گوکی گوکی تازه اسمش نمیتونستی درست تلفظ کنی میگفتی گوکی
بعد از اینکه مامانم اینو تعریف کرد داشتم از خجالت آب میشدم مطمئنم صورتم عین گوجه فرنگی شده بودم
+باشه مامان فهمیدم کافیه
جونگکوک هم همون طور که آروم آروم از پله ها پایین میومد ریز ریز میخندید
همینجوری به گوکی جونم نگاه میکردم که زنگ در خوردم مامانم داشت میرفت سمت در که گفتم
+من باز میکنم
جلوی آیفن گفتم
+کیه؟ باشه بیا تو
یوجین:کیه ؟
+بابا
بابا اومد تو و با جونگکوک رو به رو شد
مینهو:ببینم پسر خودتی؟
جونگکوک تعظیم کرد
_سلام عمو جون
مینهو:سلام ماشاالله دو برابر من شدی بیاببینم
بابا جونگکوک رو تو بغلش گرفت جونگکوک هم بابا رو بغل کرد بعد از هم جدا شدن
نشستیم و شروع کردیم به خوردن ناهار
+خب پس اوپا اینجا اتاقته کناریش هم اتاق منه کاری داشتی صدام کن
_ممنون
+وقتی وسایلت رو گذاشتی بیا پایین برای ناهار اوپا
_باشه زود میام
سرمو تکون دادم رفتم پایین تا بیاد بد جوری روش کراش زده بودم ولی اون از من خوشش نیومده آخه ......... ا/تتتتتت زشته دختر چی میگی حیا و عفت کن
واییییی دارم دیوونه میشم
+مامان ناهار چی گذاشتی؟
یوجین:دوکبوکی با کیمچی و نودل فراوان
+مامان تو هیچ وقت دوکبوکی درست نمیکردی چون دوست نداشتی الان چی شده؟
یوجین:اخه جونگکوکم دوست داره
+جونگکوک کیه؟ اها اوپا رو میگی
یوجین:بهش میگی اوپا
یوجین:راحت نیستم ولی چاره ندارم
_خب گفتم که همون کوکی صدام کن
یا خدا صدام رو شنید
+(لبخند ضایع) فرقی نداره
یوجین: راست میگه ا/ت باهاش راحت باش همون کوک صداش کن تازه وقتی بچه بودی وقتی جونگکوک میومد خونمون از بوی جونگکوک متوجه میشد و خونه رو میذاشتی رو سرت میگفتی گوکی گوکی تازه اسمش نمیتونستی درست تلفظ کنی میگفتی گوکی
بعد از اینکه مامانم اینو تعریف کرد داشتم از خجالت آب میشدم مطمئنم صورتم عین گوجه فرنگی شده بودم
+باشه مامان فهمیدم کافیه
جونگکوک هم همون طور که آروم آروم از پله ها پایین میومد ریز ریز میخندید
همینجوری به گوکی جونم نگاه میکردم که زنگ در خوردم مامانم داشت میرفت سمت در که گفتم
+من باز میکنم
جلوی آیفن گفتم
+کیه؟ باشه بیا تو
یوجین:کیه ؟
+بابا
بابا اومد تو و با جونگکوک رو به رو شد
مینهو:ببینم پسر خودتی؟
جونگکوک تعظیم کرد
_سلام عمو جون
مینهو:سلام ماشاالله دو برابر من شدی بیاببینم
بابا جونگکوک رو تو بغلش گرفت جونگکوک هم بابا رو بغل کرد بعد از هم جدا شدن
نشستیم و شروع کردیم به خوردن ناهار
۷.۴k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.