🩸p75

ویو هیون سو :
اون عوضی اسلحه رو گذاشته بود روی پیشونه یوری سا …. اما اون اصلا تکون نمیخورد ….. تا اینکه اسلحه رو ازش گرفت به پاش شلیک کرد …. اون یکی تا میخاست نشونه بگیر یوری سا زود تر زد به دستش که اسلحه از دستش افتاد زمین ….. دو نفر از در پشت سرم ومدن داخل منم صندلی رو برداشتم محکم زدم بهش که افتاد با اون یکی هم درگیر شدم …. هر شیش تارو پخش زمین کردیم بعد صاحب کافه ومد کنارمون ….
صاحب : واقعا از شما ممنونم ….
هیون سو : ما کارومون همینه ….
یوری : داشتند با من صحبت می‌کردند ….
یوری : خواهش میکنم ….
بعد آژیر پلیس رو شنید بعد رفت ….
هیون سو : کجا دا….. ری میری …..
عجب دختری بود خوشم ومد ….. پلیس هر شیش تا رو بازداشت کرد برد … حس قهرمان بودن بهم دست داد …. از کافه رفتم بیرون اما یوری سا کلا ناپدید شده بود رفتم ….. از دست تو دختر
ویو جونگ کوک:
رفتم اتاق جسیکا …. داشتم بهش نگاه میکردم
جونگ کوک : چته تو ….
جسیکا: چمه ….
جونگ کوک : صورتت از کوچه فرنگی هم قرمز تره ….
جسیکا : نه .. نه چیزیم نیست …. فقط یکم گرمه
با تعجب بهش نگاه کردم …
جونگ کوک : اخه توی این هوای زمستون …..
جسیکا : چیکار کنم من اینجوری ام ….
جونگ کوک : اوکی میخاستم بگم اگه دوست داری بیا صبحانه حاضره …
جسیکا : باشه الان میام ….
رفتم بیرون از اتاقش رفتارش یکم فرق می‌کرد …. بعد یومی ومد پایین حالم ازش بهم میخوره دختر عوضی ….. رفتم روی میز نشستم که یوری سا هم ومد داخل
یوری : صبح همه بخیر
همه : صبح تو هم بخیر
جین : کجا رفتی …..!
یوری : کافه ….
جین : ها …. خو
یوری : پس جسیکا کو ….
جونگ کوک : داخل اتاقشه …..
یوری: جسیکا بیا ….
جسیکا ومد و به سمت میز ومد …. نشستیم و صبحانه خوردیم …..
دو هفته بعد :
روز ها داشت همنجوری میگذشت کار پشت کار ….. واقعا روز های قشنگی باهام داشتند …. همیشه کنار هم بودند …..اما آتیش در درون یوری سا شعله ور بود انتقام انتقام اون تشنه خونه اون بود …..
ویو جین :
روی مبل نشسته بودم فکرم کلا درگیر بود چرا جسیکا جواب بهم نمیده چرا … باید بهش زنگ بزنم …. گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم ….
جین : الو …
جسیکا : سلام …
جین : جسیکا چرا جواب منو نمیدی ….
جسیکا : چه جوابی ….،
جین : جواب که باید بدی …. بهت اطراف کردم …
جسیکا : ……
جین : باور کن از این سکوت اصلا خوشم نمیاد جسیکا
جسیکا : میشه همو ببینیم پشت گوشی نمیشه ….
جین : باشه پس کجا بریم …..
جسیکا : کافه روبه روی شرکت ….
جین : باشه اونجا میبینمت ….
جسیکا : فعلا ….
جین …. فعلا
گوشی رو غط کردم و روی کاناپه نشستم داشتم به این فکر میکردم که جسیکا قراره چه جوابی بهم بده …. اووووف کلا کلافه شدم رفتم پایین و به سمت در رفتم سوار ماشین شدم و به سمت کافه را افتادم …… ‌
دیدگاه ها (۰)

p76🩸

77p 🩸

p74🩸

p73🩸

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟗عشق مافیا ویو یونادستام میلرزه. با ترس همراه جونگ کوک ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط