•..............................💜🤍........................
•..............................💜🤍..............................•
#پارت_هفتم
#دِلبَرِ_زیبایِ_مَن
•..............................💜🤍..............................•
دیانا:اسنپ اومد سوار شدیم رفتیم رستوران پاستا سفارش دادیم شروع کردیم به حرف زدن
مهشاد:میگم پانیذ چجوری انقد با رئیس راحتی(با دهن پر)
پانیذ:غذاتو بخور خفه نشی
دیانا:برا منم سوال شده بگو
پانیذ:اسم رئیس همونطور که میدونین ارسلان پس بیرون شرکت راحت باشین بگین ارسلان خب بزارین براتون توضیح بدم من میشم رل دوست ارسلان و یجورایی جایِ خواهرشم واسه همینم باهاش راحتم
مهشاد،دیانا:آها
پانیذ:راستی ارسلان یه رفیق داره به اسم متین خیلی بچهی خوبُ سادهای قابل اعتماد هم هست بنظرم بتونه نقش دوس پسرشو بازی کنه بنظرتون بهش بگم؟
دیانا:اول باید به نیکا بگیم
پانیذ:پس اگه نیکا قبول کرد میگم همه یجا قرار بزاریم عشق و حال
دیانا:بنظرم بهتر نیکا و متین تنها باشن
پانیذ:بزارین یِچی بگم ارسلان،متین،رضا که میشه دوس پسر بنده و محراب و من هممون یه اکیپ بودیم که پاتوقمون کافه اچ اس که میشه کافهی مامان ارسلان که البته قبلا اون هستیِ سگم جزو اکیپمون بود که برای یه ماجرایی ارسلان از اکیپ انداختش بیرون یجورایی ارسلان رئیس اکیپمونه اگه ارسلان و بقیه راضی باشن شما دو تا و نیکا رو بیاریم تو اکیپ
مهشاد:واقعا؟از بچهگی آرزوم این بود که با دوستای دبستانم یه اکیپ شَم ولی الان حتی باهاشون در ارتباط نیستم چه برسه یه اکیپ😮💨ولی الان میتونم با شما یه اکیپ شَم☺️
دیانا،پانیذ:😂😂😂
#پارت_هفتم
#دِلبَرِ_زیبایِ_مَن
•..............................💜🤍..............................•
دیانا:اسنپ اومد سوار شدیم رفتیم رستوران پاستا سفارش دادیم شروع کردیم به حرف زدن
مهشاد:میگم پانیذ چجوری انقد با رئیس راحتی(با دهن پر)
پانیذ:غذاتو بخور خفه نشی
دیانا:برا منم سوال شده بگو
پانیذ:اسم رئیس همونطور که میدونین ارسلان پس بیرون شرکت راحت باشین بگین ارسلان خب بزارین براتون توضیح بدم من میشم رل دوست ارسلان و یجورایی جایِ خواهرشم واسه همینم باهاش راحتم
مهشاد،دیانا:آها
پانیذ:راستی ارسلان یه رفیق داره به اسم متین خیلی بچهی خوبُ سادهای قابل اعتماد هم هست بنظرم بتونه نقش دوس پسرشو بازی کنه بنظرتون بهش بگم؟
دیانا:اول باید به نیکا بگیم
پانیذ:پس اگه نیکا قبول کرد میگم همه یجا قرار بزاریم عشق و حال
دیانا:بنظرم بهتر نیکا و متین تنها باشن
پانیذ:بزارین یِچی بگم ارسلان،متین،رضا که میشه دوس پسر بنده و محراب و من هممون یه اکیپ بودیم که پاتوقمون کافه اچ اس که میشه کافهی مامان ارسلان که البته قبلا اون هستیِ سگم جزو اکیپمون بود که برای یه ماجرایی ارسلان از اکیپ انداختش بیرون یجورایی ارسلان رئیس اکیپمونه اگه ارسلان و بقیه راضی باشن شما دو تا و نیکا رو بیاریم تو اکیپ
مهشاد:واقعا؟از بچهگی آرزوم این بود که با دوستای دبستانم یه اکیپ شَم ولی الان حتی باهاشون در ارتباط نیستم چه برسه یه اکیپ😮💨ولی الان میتونم با شما یه اکیپ شَم☺️
دیانا،پانیذ:😂😂😂
۶.۲k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.