پارتپنجم

#پارت_پنجم
#دِلبَرِ_زیبایِ_مَن
•..............................💜..............................•
•..............................🤍..............................•

دیانا:اسنپ اومد
پانیذ:عه پس بریم سوار شیم
مهشاد:اِیی وای گوشیم تو شرکت جا موند برم بیارم
پانیذ:برو،از دست تو مهشاد

(چن مین بعد)

(مهشاد به پانیذ زنگ زد)
مهشاد:الو پانی تو دیانا بیایین بالا
پانیذ:بیاییم بالا چیکار تو بیا پایین برین ناهار بخوریم مگه گشنت نبود
مهشاد:بیایین بالا دعوا شده
پانیذ:الان میاییم بالا دعوا بین کیو کیه؟
مهشاد:هستیُ رئیس
پانیذ:اوه اومدیم

دیانا:چیشده؟
پانیذ:رئیسُ هستی دعوا گرفتن
دیانا:چرا دعوا گرفتن خب
پانیذ:چه میدونم بیا بریم بالا فقط

(تو شرکت)

پانیذ:بسه دیگه😠(بچه ها پانیذ با ارسلان اوکیه رل نیستنا تو ادامه‌ی رمان میفهمین)

بقیشم تا ساعت دو یا سه میزارم
دیدگاه ها (۴)

•..............................💜🤍..............................

•..............................💜🤍..............................

شما هم دلتون برای خوشحالی های بیروُ آقا یحیی تنگ شده؟من که خ...

#پارت_چهارم #دِلبَرِ_زیبایِ_مَن •..............................

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط