ب خ وانید شاید این حالِ خوش گریبانتان شود
در خانه را باکلیدبازکردم.صدایش زدم،گفت:《جونم سارا..؟بیا اینجام توو گالری.》
از راهرو که می گذشتم عکسش به چشمانم لبخند میزد،چقدر دلم برایِ این عکسش قنج می رفت.هردفعه این عکسش را می دیدم قربان صدقه اش می رفتم مخصصوصاََموهایَش،لامصب بویِ نارنج خان جانَم را می دادند،اوهم که صدایِ خنده اَم را می شنید با قربان صدقه های زیرِ لبی اَم دستانَم را می گرفت به عمداََ روی کاناپه پرتم می کرد؛آن قدر قلقلکم می داد مخصوصاََ گردنم را،بعد خیره در چشمانم،کنارِگوشم زمزمه می کرد:{قربونِ خنده هات..}و بوسه هایِ مکررش.
به گالریَش رسیدم،بازهم طبقِ عادت همیشگی اش مدادپشتِ گوشهایش بود،و موهایِ فِرَش همه جاراتسخیرکرده بودند.هنوز متوجه آمدنم نشده بود،داشت یک چیزی درست می کرد اما نمی دانم چه بود.
از پشت دستانَم را رویِ چشمانش گذاشتم گفتم:《آقا،داری چیکار می کنی،..خندیدوبا دستانِ گِلی اَش به سمتم برگشت و کفِ دستانم را بوسید.
_چی داری درست می کنی شُما اِی آقایِ آبی..؟
خیره به چشمانَم
+یه چیزی دیگه..،
_نه بگو ..
نوکِ دماغَم را بوسید و گفت:《سارا خانوم..،دارم دوتا نلعبکی درست می کنم که هر وقت میام،وقتایی که خسته ای،وقتایی که قهری،وقتایی،عصبانی هستی،دوتالیوان چای درست کنم برات،بگم سارا خانوم،غمت نباشه،چایی بخور،غَمِت نباشه،چایی که بخوری.،اگه نشد من هستم.》
فقط خیره و بُهت زده نگاهَش کردم ..
و چای عجَب دلچسب است نه..؟
(:
حالِ دلتون خوش
نویسنده این حالِ دلبر:سارا_د هست..
#سارا_د
حرفایِ قشنگتون،شعرایِ آبیتون..،یه بیت مهمونمون کنید..🍃
https://harfeto.timefriend.net/16098832100965
#شیک #عاشقانه #دخترونه #عشق #جذاب #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #زیبا #طنز
از راهرو که می گذشتم عکسش به چشمانم لبخند میزد،چقدر دلم برایِ این عکسش قنج می رفت.هردفعه این عکسش را می دیدم قربان صدقه اش می رفتم مخصصوصاََموهایَش،لامصب بویِ نارنج خان جانَم را می دادند،اوهم که صدایِ خنده اَم را می شنید با قربان صدقه های زیرِ لبی اَم دستانَم را می گرفت به عمداََ روی کاناپه پرتم می کرد؛آن قدر قلقلکم می داد مخصوصاََ گردنم را،بعد خیره در چشمانم،کنارِگوشم زمزمه می کرد:{قربونِ خنده هات..}و بوسه هایِ مکررش.
به گالریَش رسیدم،بازهم طبقِ عادت همیشگی اش مدادپشتِ گوشهایش بود،و موهایِ فِرَش همه جاراتسخیرکرده بودند.هنوز متوجه آمدنم نشده بود،داشت یک چیزی درست می کرد اما نمی دانم چه بود.
از پشت دستانَم را رویِ چشمانش گذاشتم گفتم:《آقا،داری چیکار می کنی،..خندیدوبا دستانِ گِلی اَش به سمتم برگشت و کفِ دستانم را بوسید.
_چی داری درست می کنی شُما اِی آقایِ آبی..؟
خیره به چشمانَم
+یه چیزی دیگه..،
_نه بگو ..
نوکِ دماغَم را بوسید و گفت:《سارا خانوم..،دارم دوتا نلعبکی درست می کنم که هر وقت میام،وقتایی که خسته ای،وقتایی که قهری،وقتایی،عصبانی هستی،دوتالیوان چای درست کنم برات،بگم سارا خانوم،غمت نباشه،چایی بخور،غَمِت نباشه،چایی که بخوری.،اگه نشد من هستم.》
فقط خیره و بُهت زده نگاهَش کردم ..
و چای عجَب دلچسب است نه..؟
(:
حالِ دلتون خوش
نویسنده این حالِ دلبر:سارا_د هست..
#سارا_د
حرفایِ قشنگتون،شعرایِ آبیتون..،یه بیت مهمونمون کنید..🍃
https://harfeto.timefriend.net/16098832100965
#شیک #عاشقانه #دخترونه #عشق #جذاب #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #زیبا #طنز
۱۱.۴k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.