فقط بخونیدهمین خیلی آشناست این درد
با بچه ها رفته بودیم بعد از مدت های یه جای دنج.نشسته بودیم من یه قهوه تُرک سفارش دادم با کیک کاکائویی تلخ.سفارشا اومدن داشتم کیکمو میزاشتم دهنم که صدای یه گیتار اومد و پشت سرش یه صدای آشنایی که چهار سال از عمرمو باهاش زندگی کرده بودم.همون صدایی که شبا تا شب بخیر نمی گفت بهم منم پشت بندش یه بوس نمی فرستادم براش نمی خوابیدم،همون صدای آشنای گذشتم بود.
همون صدایی که فکر می کردم نمی تونم بتونم بدونش دووم بیارم اما زندگی دست های پشت پرده بی رحمانه تری برای رو کردن داشت.بعد از دوسال جدایی خیلی زود بود برا روبرو شدن باهاش اما این خیلی بیرحمانه بود خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو می کردم.
صداشو که شنیدم بدون اینکه برگردم کیک از دستم افتاد.برگشتم نگاش کنم تا مطمئن شم خودشه اما لعنتی خودش بود کاش اون نبود کاش.همون چشمای عسلی همون موهای مشکی اما کمی سفید همون لب رنگ پریده همون نگاه موقع خوندن(:
نگاش کردم طولانیِ طولانی.
مگه فقط من بودم که نگاش می کردم همه جمعیت کافه نگاش می کردن.
صدای گیتارش می اومد که میزد ومیخوند تا رسید به یه آهنگ آشنا یه آهنگی که دائم وقتی که میرفتیم بیرون فقط اونو میخوندیم با صدای بلند بعد سرمو از پنجره از پنجره ماشینش می آوردم می گفتم: تو حق گریه های منی بغض توو صدای منی.
بعد به عسلیِ چشاش نگاه می کردم خیره خیره و زمزمه می کردم محاله یه لحظه بگذرم از تو نفسم..بعدنگام میکرد چونمو می گرفت و نوک دماغمو می بوسیدچشاشو می بست و می گفت:" محاله بگذرم از تو نفسم"
اما حالا چی؟ هان؟حالا چی؟نگذشت از نفسام نگذشت از چشام((:
خیره خیره نگاش می کردم و اون این آهنگ لعنتی رو می خوند فقط به چشاش نگاه می کردم ولی اون چشاش و بسته بود و می خوند درست مثه قبل درست مثه همون چهار سال گذشته من.
نفسم گرفته بود هیشکی متوجه نگاهام بهش نبود همه فقط نگاش می کردن ..
تا اینکه تمومش کرد همه ایستاده براش دست زدن و تحسینش کردن.اولین نفری که توو اون شلوغی فهمید اون صدا کیه مهشید بود برگشت و نگام کردسکوت کرد و آروم لب زد سارا گریه کردی صورتت خیسه.
یه لحظه شُک شدم من گریه من.. ((:
مهشید توو اون شلوغی دستمو گرفت برد منو بیرون و بی صدا بغلم کرد.اون لحظه بیصدا مُردم.همون صدای آشنا گفت"مهشید خانوم اینجا چیکار می کنین؟"فقط خشک شدم.مهشید و سِفت گرفته بودم ولی مهشید برگشت و گفت سلام خوبین میخواست جوابشو بده که خیره تو چشام بهت زده گفت با صدای لرزون گفت سااارااا ولی چیزی که دیدم دیگه قلبم نزد همون نیمه قلبی که خریده بودم گردنش بود
دویدم سوار ماشین شدم بی توجه به صداکردناش فقط رفتم و رفتم . .
((:
نویسنده این متن هر چی بهش میگین"سارا_د" #سارا_د
https://harfeto.timefriend.net/16098832100965
#تکست #عکس_نوشته #عاشقانه #عشق #خاص #پست_جدید #تنهایی #عکس_پروفایل
همون صدایی که فکر می کردم نمی تونم بتونم بدونش دووم بیارم اما زندگی دست های پشت پرده بی رحمانه تری برای رو کردن داشت.بعد از دوسال جدایی خیلی زود بود برا روبرو شدن باهاش اما این خیلی بیرحمانه بود خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو می کردم.
صداشو که شنیدم بدون اینکه برگردم کیک از دستم افتاد.برگشتم نگاش کنم تا مطمئن شم خودشه اما لعنتی خودش بود کاش اون نبود کاش.همون چشمای عسلی همون موهای مشکی اما کمی سفید همون لب رنگ پریده همون نگاه موقع خوندن(:
نگاش کردم طولانیِ طولانی.
مگه فقط من بودم که نگاش می کردم همه جمعیت کافه نگاش می کردن.
صدای گیتارش می اومد که میزد ومیخوند تا رسید به یه آهنگ آشنا یه آهنگی که دائم وقتی که میرفتیم بیرون فقط اونو میخوندیم با صدای بلند بعد سرمو از پنجره از پنجره ماشینش می آوردم می گفتم: تو حق گریه های منی بغض توو صدای منی.
بعد به عسلیِ چشاش نگاه می کردم خیره خیره و زمزمه می کردم محاله یه لحظه بگذرم از تو نفسم..بعدنگام میکرد چونمو می گرفت و نوک دماغمو می بوسیدچشاشو می بست و می گفت:" محاله بگذرم از تو نفسم"
اما حالا چی؟ هان؟حالا چی؟نگذشت از نفسام نگذشت از چشام((:
خیره خیره نگاش می کردم و اون این آهنگ لعنتی رو می خوند فقط به چشاش نگاه می کردم ولی اون چشاش و بسته بود و می خوند درست مثه قبل درست مثه همون چهار سال گذشته من.
نفسم گرفته بود هیشکی متوجه نگاهام بهش نبود همه فقط نگاش می کردن ..
تا اینکه تمومش کرد همه ایستاده براش دست زدن و تحسینش کردن.اولین نفری که توو اون شلوغی فهمید اون صدا کیه مهشید بود برگشت و نگام کردسکوت کرد و آروم لب زد سارا گریه کردی صورتت خیسه.
یه لحظه شُک شدم من گریه من.. ((:
مهشید توو اون شلوغی دستمو گرفت برد منو بیرون و بی صدا بغلم کرد.اون لحظه بیصدا مُردم.همون صدای آشنا گفت"مهشید خانوم اینجا چیکار می کنین؟"فقط خشک شدم.مهشید و سِفت گرفته بودم ولی مهشید برگشت و گفت سلام خوبین میخواست جوابشو بده که خیره تو چشام بهت زده گفت با صدای لرزون گفت سااارااا ولی چیزی که دیدم دیگه قلبم نزد همون نیمه قلبی که خریده بودم گردنش بود
دویدم سوار ماشین شدم بی توجه به صداکردناش فقط رفتم و رفتم . .
((:
نویسنده این متن هر چی بهش میگین"سارا_د" #سارا_د
https://harfeto.timefriend.net/16098832100965
#تکست #عکس_نوشته #عاشقانه #عشق #خاص #پست_جدید #تنهایی #عکس_پروفایل
۴۴.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.