ددی دیوانه
داشتم گند میزدم نباید میفهمید که من ذهنش رو میخوانم ولش کن زیاد به اینا فکر نکن از کنارش بودن لذت ببر بعد از مدتی که بهش نگاه کردم خوابم برد ......
................
(ویو ا/ت) (توی خواب)
بیدار شدم یه جای خیلی خوشگل بودم یه رودخونه بود بغلم که بغلش یه عالمه گلای سفید داشت غنچه گلا بسته بود وای به محز اومدن به بانو همه گلا باز شدن
خانوم: سلام عروس قشنگم
#وات (ویندوزش بالا نیومده)
خانوم :مگه تو رل مین یونگی نیستی
#رلش نه ما فقط برای ضاهر رل همیم
خانوم: ولی اون عاشق توعه
#لابد حالتون خوب نیست
خانوم :من اومدم به خوابت که تو رو برای پسرم یونگی خاستگاری کنم هرچی هم جواب بدی بهش نمیگم بعد ها خودش میفمه
هنگ کرده بودم من عاشق یونگی بودم پس بدون فکر جواب دادم
#جواب من مثبته
خانوم:پس تو هم عاشقشی ولی اون عادی نیست مراقبش باش هر وقت خواستی با من حرف بزنی کافیه از یونگی بخوای تو رو به رودخانه ........ بیاره و یکی از گلای شفید رو بو کنی
از خواب پاشدم دیدم تو بغل یونگیم پس برگشتم سمتش با دست آزادم صورتشو نوازش میکردم که به لبش رسید ناخوداگاه لبامو رو لباش گذاشتم چقدر خوشمزه بود که کم کم دیدم یونگی داره همراهی میکنه سریع خواستم لبامو وردارم ولی اون با دستاش سرم رو نگه داشته بود پس همراهیکردم همین جوری داشتیم همو میبوسیدیم که کم کم بوسه هاش خشن شد منو گذاشت روی تخت و روم خیمه زد و خشن میبوسید ولی من همین خشن بوسیدنشو دوست داشتم پس مخالفت نکردم که بعد از یه بوسه طولانی از روم بلند شد
&خانوم کوچولو پاشو برو صبحونه رو بذار تا تو رو به جاش نخوردم
من که خجالت میکشیدم سریع رفتم دستشویی و کارمو کردم و رفتم صبحونه بذارم
(ویو شوگا)
پارت جدید تقدیمو شما
شرط=۵ تا لایک
................
(ویو ا/ت) (توی خواب)
بیدار شدم یه جای خیلی خوشگل بودم یه رودخونه بود بغلم که بغلش یه عالمه گلای سفید داشت غنچه گلا بسته بود وای به محز اومدن به بانو همه گلا باز شدن
خانوم: سلام عروس قشنگم
#وات (ویندوزش بالا نیومده)
خانوم :مگه تو رل مین یونگی نیستی
#رلش نه ما فقط برای ضاهر رل همیم
خانوم: ولی اون عاشق توعه
#لابد حالتون خوب نیست
خانوم :من اومدم به خوابت که تو رو برای پسرم یونگی خاستگاری کنم هرچی هم جواب بدی بهش نمیگم بعد ها خودش میفمه
هنگ کرده بودم من عاشق یونگی بودم پس بدون فکر جواب دادم
#جواب من مثبته
خانوم:پس تو هم عاشقشی ولی اون عادی نیست مراقبش باش هر وقت خواستی با من حرف بزنی کافیه از یونگی بخوای تو رو به رودخانه ........ بیاره و یکی از گلای شفید رو بو کنی
از خواب پاشدم دیدم تو بغل یونگیم پس برگشتم سمتش با دست آزادم صورتشو نوازش میکردم که به لبش رسید ناخوداگاه لبامو رو لباش گذاشتم چقدر خوشمزه بود که کم کم دیدم یونگی داره همراهی میکنه سریع خواستم لبامو وردارم ولی اون با دستاش سرم رو نگه داشته بود پس همراهیکردم همین جوری داشتیم همو میبوسیدیم که کم کم بوسه هاش خشن شد منو گذاشت روی تخت و روم خیمه زد و خشن میبوسید ولی من همین خشن بوسیدنشو دوست داشتم پس مخالفت نکردم که بعد از یه بوسه طولانی از روم بلند شد
&خانوم کوچولو پاشو برو صبحونه رو بذار تا تو رو به جاش نخوردم
من که خجالت میکشیدم سریع رفتم دستشویی و کارمو کردم و رفتم صبحونه بذارم
(ویو شوگا)
پارت جدید تقدیمو شما
شرط=۵ تا لایک
۵.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.