درست میانِ خط بِ خط این خطوطِ موازیِ بی سرُ ته،بین خط خطی
درست میانِ خطبِخطاین خطوطِ موازیِ بی سرُ ته،بین خطخطیِ روزگارِ هفتخط،مابینِ تمامِ خط خطیهایِ خط کشیِ جادهِ زندگی،کمی مانده بِ خطِ پایانِ
رویِخط،باخطِشکستهمانندتکههایِ مخطَطِ،قلبِ با روحی برهنه از هرحسُ،چشم هایِزخمیُ لبهایِ خنده سِقط کردهُ گوشهایِ مجنون در انتظارِ صدایِ لیلی
نه!
خودِلیلی.
باانتظارُ بغضُ
بیحسی را ،کِ تمامِ وجودِ پراز آتشِ حسِ جنون را با تکتک کلمات
در قعرِ چاهِ احساسِش انداخته..
را فریاد میزند!
با دستانِ شکسته،رویِ خطِ پایانِ خطِ آخرِسطرِ تمامِ خطوط نوشتهها
با دردُ عجزُ خستگی نامی را نوشته..
نامی
کِ
یادآورِ تکتکِ خطوطِ کِ همه پُرند از
کلماتِ نوشتِ شده.
خاطراتِ رها شدهُ
قلبِ شکسته دور انداخته شده در برهوتِ سیاهیُ،
نامی کِ حک شده با کوله باری از خاطره ها در یادی کِ نمیرود بِ سادگی از یادِ این یادها!
پن:طراحی هرچی هستُ نیست بِ خودمان مربوط.
پن۲: این قسمتِ آهنگه نشست به دلمُ فقط به خاطر همین تیکش تمامِشو گوش میدم •یکم دیگِ صدامو بندازم تو سرم باآهنگِ بخونمُ،حس خود خواننده پنداری بهم دست بده،صدایِ همسایه ها درمیاد
هرچند همسایه روبروییمون هرشب بعد ساعت ۱ونیم اینا میادُ دوتایی گیتار میزننُ میخونن.
رویِخط،باخطِشکستهمانندتکههایِ مخطَطِ،قلبِ با روحی برهنه از هرحسُ،چشم هایِزخمیُ لبهایِ خنده سِقط کردهُ گوشهایِ مجنون در انتظارِ صدایِ لیلی
نه!
خودِلیلی.
باانتظارُ بغضُ
بیحسی را ،کِ تمامِ وجودِ پراز آتشِ حسِ جنون را با تکتک کلمات
در قعرِ چاهِ احساسِش انداخته..
را فریاد میزند!
با دستانِ شکسته،رویِ خطِ پایانِ خطِ آخرِسطرِ تمامِ خطوط نوشتهها
با دردُ عجزُ خستگی نامی را نوشته..
نامی
کِ
یادآورِ تکتکِ خطوطِ کِ همه پُرند از
کلماتِ نوشتِ شده.
خاطراتِ رها شدهُ
قلبِ شکسته دور انداخته شده در برهوتِ سیاهیُ،
نامی کِ حک شده با کوله باری از خاطره ها در یادی کِ نمیرود بِ سادگی از یادِ این یادها!
پن:طراحی هرچی هستُ نیست بِ خودمان مربوط.
پن۲: این قسمتِ آهنگه نشست به دلمُ فقط به خاطر همین تیکش تمامِشو گوش میدم •یکم دیگِ صدامو بندازم تو سرم باآهنگِ بخونمُ،حس خود خواننده پنداری بهم دست بده،صدایِ همسایه ها درمیاد
هرچند همسایه روبروییمون هرشب بعد ساعت ۱ونیم اینا میادُ دوتایی گیتار میزننُ میخونن.
۱۱.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۰