مست خون ( پارت ۱۲ )

خیلی غیر ارادی میگم
ته: خوبی درد داری؟ میخوای قرصی پامادی چیزی بدم*نگران*
با تعجب نگام میکنه
مینهی: تو منو نکش ، قرص و پماد پیشکش *چشغره*
به خودم میام
ته: هوا برت نداره نمیخوام غذام اسیب ببینه
مینهی: واضحه *چشغره *
ته هوففف نزدیک بودا *تو دلش*
میشینه رو تخت به دور و برشو نگا میکنه
بهش خیره میشم نگاش میخوره به من
مینهی: دلم به حال خودم میسوزه
زانوهاشو بغل میکنه بغض میکنه
مینهی: میشه یه چیز ازت بخوام؟
ته: چی
مینهی: یهو منو بکش هم منو راحت کن هم خودتو، اینقد عذابم نده *اشک*
میرم پیشش و اشکشو پاک میکنم
ته: من جدا از تغذیه خونت تورو برای یه چیز دیگه نگه داشتم
مینهی: یا خدا
ته: فعلا خودم مطمئن نیستم مطمئن شدم بهت میگم
مینهی: خدا رحم کنه
ته: و اینکه اون لحظه عصبانی شدم اگه میخوای پیش سوهی باشی میتونی بری پیشش
مینهی: مرسی

حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#خوناشام
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK