🚫این پارت و دو پارت بعد اصماته دوس نداری نخون به منم هیت
🚫این پارت و دو پارت بعد اصماته دوس نداری نخون به منم هیت نده و صدو بیس بار این رمانهای اصمات به پسرا یعنی بی تی اس آسیب نمی زنه چون فقط یه فیکه میفهمی فیکهههه🚫
پارت۹ [خونآشام جذاب من ]
ویو ا.ت
دستمو باز کرد و بغلم کرد و گذاشت رو میز....دارم کرد و دستامو داشت می بست
ا.ت:ارباب...غلط کردم....خواهش میکنم دستمو باز کن
کوک: برا غلط کردن دیگه دیره قراره بد جوری درد بکشی
ویو ا.ت
دستامو بست و رفت سمت پاهام ...به زور ضافش کرد و به میز بست و رفت سمت پایه دیگم اونم وحشیانه و به زور صاف کرد
ا.ت:ارباب خواهش میکنم
کوک نیشخند زدو به کارش ادامه داد
ویو ا.ت
اومد سمت سرم و با ناخونای تیزش لباسمو پاره کرد و انداخت یه کنار...چند دقیقه نگام کرد و یه دفعه ای ل*بمو محکم بوسید...لبامو داش محکم م*ک میزد که انگار خون تو لب*ام خسک شد....متوجه شد که ل*بام داره خون می یاد....زبون*شو
کشید رو ل*بام خونا رو ل*یس میزد
رفت سمت پاهام و دامنمو پاره کرد....الان فقط با یه سو*تینو وشر*ت بودم.... سو*تینو شرت*مم پاره کرد انداخت کنار میز
کوک:هوم چه ب*دن سفیدی داری
ا.ت:هق ارباب لطفا ولم کن من فقط از اتاق اومدم بیرون
ویو ا.ت
چیزی نگقت و از کنارم رفت اونور ... سرمو گذاشتم رو میز و چشامو بستم...با حس کردن دستاش رو رون پام لرزیدم و چشامو باز کردم...یه جعبه تو دستش بود....می ترسیدم که همون چیزی که دارم بهش فکر می کنم باشه!....یه چیزی رو
از جعبه در آورد...فهمیدم که قراره چه بلایی سرم بیاد....میدونستم که اون قراره یه جاییم ف*رو بره چون دقیقا شبیه د*یک یه مرد بود
کوک:خب ا.ت آماده ای؟
شرط
لایک:۴۰
کامنت:۵۰
پارت۹ [خونآشام جذاب من ]
ویو ا.ت
دستمو باز کرد و بغلم کرد و گذاشت رو میز....دارم کرد و دستامو داشت می بست
ا.ت:ارباب...غلط کردم....خواهش میکنم دستمو باز کن
کوک: برا غلط کردن دیگه دیره قراره بد جوری درد بکشی
ویو ا.ت
دستامو بست و رفت سمت پاهام ...به زور ضافش کرد و به میز بست و رفت سمت پایه دیگم اونم وحشیانه و به زور صاف کرد
ا.ت:ارباب خواهش میکنم
کوک نیشخند زدو به کارش ادامه داد
ویو ا.ت
اومد سمت سرم و با ناخونای تیزش لباسمو پاره کرد و انداخت یه کنار...چند دقیقه نگام کرد و یه دفعه ای ل*بمو محکم بوسید...لبامو داش محکم م*ک میزد که انگار خون تو لب*ام خسک شد....متوجه شد که ل*بام داره خون می یاد....زبون*شو
کشید رو ل*بام خونا رو ل*یس میزد
رفت سمت پاهام و دامنمو پاره کرد....الان فقط با یه سو*تینو وشر*ت بودم.... سو*تینو شرت*مم پاره کرد انداخت کنار میز
کوک:هوم چه ب*دن سفیدی داری
ا.ت:هق ارباب لطفا ولم کن من فقط از اتاق اومدم بیرون
ویو ا.ت
چیزی نگقت و از کنارم رفت اونور ... سرمو گذاشتم رو میز و چشامو بستم...با حس کردن دستاش رو رون پام لرزیدم و چشامو باز کردم...یه جعبه تو دستش بود....می ترسیدم که همون چیزی که دارم بهش فکر می کنم باشه!....یه چیزی رو
از جعبه در آورد...فهمیدم که قراره چه بلایی سرم بیاد....میدونستم که اون قراره یه جاییم ف*رو بره چون دقیقا شبیه د*یک یه مرد بود
کوک:خب ا.ت آماده ای؟
شرط
لایک:۴۰
کامنت:۵۰
۴۲.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.