پارت یک بخش شش
پارت یک بخش شش
دو ماه گذشته است.
ذهن آنیا : دو ماه از جدایی من و دامیان گذشته و داره سال تموم میشه و مارکوس به من نزدیک تر شده و مثه دوست پسرمه اما بعضی اوقات فکر می کنم یک منحرفه اما بعدش فکرم و فراموش می کنم هنوز هم حس بدی به اینکه مارکوس مثه دوست پسرمه دارم ، تا الان اتفاقات زیادی افتاده من الان کمربند مشکی کنگ فو دارم اونم به لطف مامان و ماموریت های بابا که مثه تمرین برام بودن هفته ی دیگه تابستون شروع میشه.
آنیا به سمت مدرسه میره تا امتحانات پایانی رو بده تا اینکه پاش به در کلاس گیر می کنه و روی دامیان می افته و چشم تو چشم بهم خیره می شن.
ذهن دامیان : آنیا از اون موقع که بهم نزدیک شده بود بزرگتر شده و به جذابیتش اضافه شده چرا نمی تونم فراموشش کنم.
آنیا سرخ میشه و زود از روی دامیان بلند میشه و آنیا خم میشه.
آنیا : ببخشید.
دامیان هم درحالی که سرخ شده از روی زمین بلند میشه و میره سر جاش.
و.......
لایک و فالو یادتون نره❤️💟
دو ماه گذشته است.
ذهن آنیا : دو ماه از جدایی من و دامیان گذشته و داره سال تموم میشه و مارکوس به من نزدیک تر شده و مثه دوست پسرمه اما بعضی اوقات فکر می کنم یک منحرفه اما بعدش فکرم و فراموش می کنم هنوز هم حس بدی به اینکه مارکوس مثه دوست پسرمه دارم ، تا الان اتفاقات زیادی افتاده من الان کمربند مشکی کنگ فو دارم اونم به لطف مامان و ماموریت های بابا که مثه تمرین برام بودن هفته ی دیگه تابستون شروع میشه.
آنیا به سمت مدرسه میره تا امتحانات پایانی رو بده تا اینکه پاش به در کلاس گیر می کنه و روی دامیان می افته و چشم تو چشم بهم خیره می شن.
ذهن دامیان : آنیا از اون موقع که بهم نزدیک شده بود بزرگتر شده و به جذابیتش اضافه شده چرا نمی تونم فراموشش کنم.
آنیا سرخ میشه و زود از روی دامیان بلند میشه و آنیا خم میشه.
آنیا : ببخشید.
دامیان هم درحالی که سرخ شده از روی زمین بلند میشه و میره سر جاش.
و.......
لایک و فالو یادتون نره❤️💟
۱.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.