قطره های زمان از ساعت زمان قطره قطره میچکیدند بر روی زمین
قطرههای زمان از ساعت زمان قطره قطره میچکیدند بر روی زمین و در دل خاک فرو میرفتند
ساعت آبی چلیک چلیک میکرد و زمان را بجلو میبرد
زمانیکه آب ساعت زمان تمام شد زمان به آرامی بر بستر خود خسته خوابید
خدای زمان به خشم آمده سیلی محکمی به صورت زمان بان زد تا که زمان آسوده بر بستر خوش نه خوابد
زمان بان ساعت کوکی را آفرید و آنرا کوک کرد و تیک تاک کرد و براه افتاد و طاقتفرسا بجلو رفت
زمان بان یادش رفت کوک کند ساعت را زمان یواشکی بدور از چشم ساعت بان خسته در بستر خواب مستی کرد
خدای زمان خشمگین غرید و زمان بان از ترس بخود لرزید
زمان بان ساعت اتمی را آفرید زمان از بستر خواب الود بسوی آیندهای بجلو میرفت که دیگر از خواب خبری نبود
زمان خمیازه میکشید و میگفت بدرود عشق من خواب
#عشق
ساعت آبی چلیک چلیک میکرد و زمان را بجلو میبرد
زمانیکه آب ساعت زمان تمام شد زمان به آرامی بر بستر خود خسته خوابید
خدای زمان به خشم آمده سیلی محکمی به صورت زمان بان زد تا که زمان آسوده بر بستر خوش نه خوابد
زمان بان ساعت کوکی را آفرید و آنرا کوک کرد و تیک تاک کرد و براه افتاد و طاقتفرسا بجلو رفت
زمان بان یادش رفت کوک کند ساعت را زمان یواشکی بدور از چشم ساعت بان خسته در بستر خواب مستی کرد
خدای زمان خشمگین غرید و زمان بان از ترس بخود لرزید
زمان بان ساعت اتمی را آفرید زمان از بستر خواب الود بسوی آیندهای بجلو میرفت که دیگر از خواب خبری نبود
زمان خمیازه میکشید و میگفت بدرود عشق من خواب
#عشق
۳۲۹
۰۱ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.