عروسقاتل

#عـروس‌ِقاتـل
part_۳۶
The killer bride

با مکث بهش نگاه کردم و گفتم:
- باشه!

از تهیونگ جدا شدم و پرده رو کنار زدم رفتم تو، چشمم به سالن بزرگش که افتاد ناخودآگاه مکث کردم،خیلی قشنگ بود.

تاحالا همچین جایی نرفته بودم و دستم خودم نبود که الان ذوق کردم؛

با دیدن زنی که به سمتم میومد معذبانه وایسادم که گفت:
- خانوم تهیونگی؟

شوکه شدم فکر نمیکردم منو به عنوان زنش معرفی کنه.

سری تکون دادم که لبخندی زد و دستشو به سمتم گرفت:
- خوش اومدی عزیزم من چای وون
تهیونگ هرکاری تو آرایشگاه داشته باشه میاره پیش من!

پس خیالت راحت باشه، البته هلو که هستی خودت..

لبخندی زدم و گفتم:
- مرسی نظر لطفتتونه

به سمت صندلی مخصوص راهنماییم کردکه با استرس نشستم و به اینه چشم دوختم.

نمیدونستم میخواد چیکار کنه، من تاحالا آرایشگاه نرفته بودم تو پرورشگاه که بودیم با بچه ها خودمون همدیگرو درست میکردیم.

الان خیلی هیجان داشتم، چای وون اومد بالاسرم و پیشبندو دور گردنم بست و با همون لبخند گفت:

- خب آماده ای عزیزم
بار اولته میخای به صورتت دست بزنی؟

سری تکون دادم که با ذوق گفت:
- اوف پس کار خودمه افتتاح کردنت.
دیدگاه ها (۲)

#عـروس‌ِقاتـلpart_۳۸The killer bride عینک و کیفمو ازم گرفت و...

#عـروس‌ِقاتـلpart_۳۸The killer bride وقتی کارش تموم شد نگاه ...

#عـروس‌ِقاتـلpart_۳۶The killer bride گیج شده بهش نگاه کردم ک...

#عـروس‌ِقاتـلpart_۳۶The killer bride خدا همتونو لعنت کنه ازه...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_243لیلی دید که عصبیم س...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_272گوشیو کنار گذاشتم و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط