پارت 4 منه گناهکار
پارت 4 منه گناهکار
شسته بودم که گوشیم زنگ خورد برداشتم
شوگا : چیه
مرده : آقا نتونستم
شوگا : یعنی چی که نتونستی مگه من الکی به تو حقوق میدم
مرده : متاسفم
شوگا : خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم
قط کردم این دیگه چه پلیسیه اه چقدر زرنگه.....لعنتی آخرش که میمیره رفتم لباسامو عوض کردم و رو تخت خوابیدم
.....
فلش بک به فردا شب
ا/ت ویو
امشب جشن بود چون دیگه تقریبا همه منو میشناختن نمیتونستم خودم برم به دنی گفتم بره و بهم خبر بده تو خونه منتظر بودم تا لهم زنگ بزنه و خبر بده از اون موقعی که رفته کل خونه رو دور زدم دلم شور میزد که گوشیم زنگ خورد سریع رفتم و برش داشتم جواب دادم
ا/ت : بله
دنی : منم ا/ت
ا/ت : چیشد حالت خوبه؟
دنی : خوبم نبودش اون اونجا نبود اتفاقی هم نیوفتاد
ا/ت : یعنی چی؟ هیچی نشد؟
دنی : نه اتفاقی نیوفتاد
به شماره نگاه کردم
ا/ت : با تلفن کی بهم زنگ زدی ؟
دنی : با تلفن عمومی سر کوچه
ا/ت : باشه ممنونم ازت
دنی : وظیفمه قربان
ا/ت : دیوونه
دنی : آره دیگه منم دیوونم
خندیدم
ا/ت : باشه برو وقتام گرفتم
دنی : این چه حرفیه قربان
ا/ت : خداحافظ
دنی : بای بای
قط کردم یعنی چی امکان نداره اون نیست و هیچ اتفاقی هم نیوفتاده رو مبلا نشستم و غرق افکارم شدم
شوگا ویو
شوگا : کارتو درست انجام دادی؟
.... : آره میتونی بهم اعتماد کنی
شوگا : اگه بهت اعتماد نداشتم الان زنده نبودی
..... : درسته
شوگا : اتفاقی افتاد بهم میگی
.... : باشه
قط کردم رفتم سمت تختم لباسامو عوض کردم و خوابیدم
ا/ت ویو
تا خود صبح خواب به چشمم نیومد نمیتونستم بخوابم ساعت 6 بود که آلارم گوشیم به صدا در اومد ولی من حاضرم شده بودم خاموشش کردم و گوشیمو برداشتم و رفتم سمت ماشینم به سمت محل کارم روندم وقتی رسیدم پیاده شدم و رفتم داخل همه بهم احترام گزاشتن به منشی گفتم برایانو صدا کنه رفتم داخل اتاقم داشتم کتمو در میوردم که برایان اومد داخل
ا/ت : بلد نیستی در بزنی
برایان : خبر مهمی دارم
ا/ت : چی شده
برایان : دیشب 3 نفر دیگه خسته شدن
ا/ت : چی امکان نداره ( با داد )
برایان : دیشب خبر رسید که 3 نفر دیگه خسته شدن
این امکان نداشت نشستم رو مبلا و سرمو با دستام گرفتم اینطوری نباید میشد
گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به دنی بعد از 5 تا بوق داشتم قط میکردم که صداش اومد
دنی : بله( با صدای خوابالو )
ا/ت : هنوز خوابی؟
دنی : آره خواب بودم
ا/ت : خبر داری چی شده؟
دنی : نه مگه چی شده؟
ا/ت : دیشب 3 نفر کشته شدن
دنی : چی ( با داد )
ا/ت : داد نزن گوشم کر شد
دنی : چجوری؟
ا/ت : نمیدونم واقعا نمیفهمم
دنی : الان میام اونجا کجایی؟
ا/ت : سر کارم
دنی : اومدم
قط کردم
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس شوگا موقع خواب
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع رفتن به سرکار
شسته بودم که گوشیم زنگ خورد برداشتم
شوگا : چیه
مرده : آقا نتونستم
شوگا : یعنی چی که نتونستی مگه من الکی به تو حقوق میدم
مرده : متاسفم
شوگا : خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم
قط کردم این دیگه چه پلیسیه اه چقدر زرنگه.....لعنتی آخرش که میمیره رفتم لباسامو عوض کردم و رو تخت خوابیدم
.....
فلش بک به فردا شب
ا/ت ویو
امشب جشن بود چون دیگه تقریبا همه منو میشناختن نمیتونستم خودم برم به دنی گفتم بره و بهم خبر بده تو خونه منتظر بودم تا لهم زنگ بزنه و خبر بده از اون موقعی که رفته کل خونه رو دور زدم دلم شور میزد که گوشیم زنگ خورد سریع رفتم و برش داشتم جواب دادم
ا/ت : بله
دنی : منم ا/ت
ا/ت : چیشد حالت خوبه؟
دنی : خوبم نبودش اون اونجا نبود اتفاقی هم نیوفتاد
ا/ت : یعنی چی؟ هیچی نشد؟
دنی : نه اتفاقی نیوفتاد
به شماره نگاه کردم
ا/ت : با تلفن کی بهم زنگ زدی ؟
دنی : با تلفن عمومی سر کوچه
ا/ت : باشه ممنونم ازت
دنی : وظیفمه قربان
ا/ت : دیوونه
دنی : آره دیگه منم دیوونم
خندیدم
ا/ت : باشه برو وقتام گرفتم
دنی : این چه حرفیه قربان
ا/ت : خداحافظ
دنی : بای بای
قط کردم یعنی چی امکان نداره اون نیست و هیچ اتفاقی هم نیوفتاده رو مبلا نشستم و غرق افکارم شدم
شوگا ویو
شوگا : کارتو درست انجام دادی؟
.... : آره میتونی بهم اعتماد کنی
شوگا : اگه بهت اعتماد نداشتم الان زنده نبودی
..... : درسته
شوگا : اتفاقی افتاد بهم میگی
.... : باشه
قط کردم رفتم سمت تختم لباسامو عوض کردم و خوابیدم
ا/ت ویو
تا خود صبح خواب به چشمم نیومد نمیتونستم بخوابم ساعت 6 بود که آلارم گوشیم به صدا در اومد ولی من حاضرم شده بودم خاموشش کردم و گوشیمو برداشتم و رفتم سمت ماشینم به سمت محل کارم روندم وقتی رسیدم پیاده شدم و رفتم داخل همه بهم احترام گزاشتن به منشی گفتم برایانو صدا کنه رفتم داخل اتاقم داشتم کتمو در میوردم که برایان اومد داخل
ا/ت : بلد نیستی در بزنی
برایان : خبر مهمی دارم
ا/ت : چی شده
برایان : دیشب 3 نفر دیگه خسته شدن
ا/ت : چی امکان نداره ( با داد )
برایان : دیشب خبر رسید که 3 نفر دیگه خسته شدن
این امکان نداشت نشستم رو مبلا و سرمو با دستام گرفتم اینطوری نباید میشد
گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به دنی بعد از 5 تا بوق داشتم قط میکردم که صداش اومد
دنی : بله( با صدای خوابالو )
ا/ت : هنوز خوابی؟
دنی : آره خواب بودم
ا/ت : خبر داری چی شده؟
دنی : نه مگه چی شده؟
ا/ت : دیشب 3 نفر کشته شدن
دنی : چی ( با داد )
ا/ت : داد نزن گوشم کر شد
دنی : چجوری؟
ا/ت : نمیدونم واقعا نمیفهمم
دنی : الان میام اونجا کجایی؟
ا/ت : سر کارم
دنی : اومدم
قط کردم
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس شوگا موقع خواب
اسلاید سوم : لباس ا/ت موقع رفتن به سرکار
۱۱۱.۵k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.