پارت

پارت22
#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧

_ آقا زنگ‌ بزنم آمبولانس؟!

با تشر گفتم:

+ نکنه عقلتو از دست دادی؟! اگه مرده باشه شرمیشه برام ، برو زنگ بزن کیوان بیاد

_ چشم

+ زود باش فقط

سمیه بدو بدو رفت بیرون و منم بهسارو بغل کردم و به سمت اتاقم بردمش

روی تخت گذاشتمش و یه ملافه ای هم کشیدم روش ، مضطرب کنارش نشسته بودم که بعد نیم ساعت کیوان رسید و وارد اتاق شد

سمیه هم پشتش ایستاده بود و با نگرانی نگاه میکرد

_ سلام چیشده؟! تا سمیه زنگ زد خودمو فوری رسوندم

+ بیا ببین این چه مرگشه
نفس نمیکشه انگار

کیوان کنار بهسا نشست و نبضشو گرفت ، از اینکه بهش دست میزد رگ غیرتم برجسته شد اما نمیتونستم چیزی بگم

_ شِت چقد نبضش ضعیفه پسر
چرا اینجوری شده؟!

دستی به‌ گردنم‌ کشیدم و گفتم:

+ ۴تا فلورازپام خورده

کیوان متعجب گفت:

_ ارسلان ۴تا؟! یه دونه اش تا مرز بیهوشی میبره آدمو چطور به این طفلک ۴تا دادی؟!

عصبی گفتم:

+ اه میدونم خودم
این سمیه خنگ بازی در آورده ۴تا به خوردش داده
حالا میتونی کاری کنی یا فقط بلدی حرف بزنی؟!

_ میتونم
هردوتون برید بیرون

نگاهی به سمیه انداختم که رفت بیرون ، کیوان کیف‌‌ پزشکیشو باز کرد و.....
دیدگاه ها (۱۰)

#پارت23#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧باز کرد و گفت:_ پس چرا هنوز اینجایی...

#پارت24#دخترکوچولوی‌من👧🏻💧با حرف کیوان انگار یه سطل آبِ یخ ری...

کیا پارت میخان⁦🖐🏻⁩💙

بچه ها از فردا این رمان دو پارت دو پارت گذاشته میشه 🍯✨

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط