ارباب کوک p5
ارباب کوک p5
ویو کوک
داشتم تحقیایی که کای از ات جمع کده بود رو میخوندم ات وقتی 10 سالش بوده تو یه مهمونی مافیا همون مهمونی که بد ترین روز زندگیم بود خب حالا داشتن میرفتن مهمونی مافیا که با کامیون حمل اسلحه تصادف میکنن مامان باباش میمیرن و خودش زنده میمونه سوجون اونو از پرورشگاه اورد خونه خودش تلفنم زنگ خورد
کوک: بگو
کای: اصلحه ها کنار اسکلن من جلو درم بیا
کوک: اومدم
رفتم تو حیاط ات رو دیدم روی تاب بود
کوک: اهای چیکار میکنی
ات: تاب میخورم
کوک: ومیگی اوت درخت بشکنه
ات: من همش 50 کیلوم خودم حواسم هس
کای: جونگکوک نمیاییی
ویو ات
الان5 دقیقه میشه که جونگکوک نیس منم رفتم تو اتاق من کشو هارو ندیدم داشتم کشو های اتاقم رو میدیم توی یه کشو اصلحه بود بهش دست نزدم و اروم در کشو رو بستم و صبر کردم تا جونگکوک اخمو بیاد و ازش بپرسم این چیه و اینجا چیکار میکنه(خوبه خودت داری میگی اصلحه بعد میخوای بری ازش بپرسی این چیه:/)
ویو کوک
همه اصلحه هارو چک کردم
کوک: همش اصل
کای: اینارو ببرین انبار
داشتیم از اسکله خارج میشدیم که یه ماشین جلومون سبز شد
ویو کوک
داشتم تحقیایی که کای از ات جمع کده بود رو میخوندم ات وقتی 10 سالش بوده تو یه مهمونی مافیا همون مهمونی که بد ترین روز زندگیم بود خب حالا داشتن میرفتن مهمونی مافیا که با کامیون حمل اسلحه تصادف میکنن مامان باباش میمیرن و خودش زنده میمونه سوجون اونو از پرورشگاه اورد خونه خودش تلفنم زنگ خورد
کوک: بگو
کای: اصلحه ها کنار اسکلن من جلو درم بیا
کوک: اومدم
رفتم تو حیاط ات رو دیدم روی تاب بود
کوک: اهای چیکار میکنی
ات: تاب میخورم
کوک: ومیگی اوت درخت بشکنه
ات: من همش 50 کیلوم خودم حواسم هس
کای: جونگکوک نمیاییی
ویو ات
الان5 دقیقه میشه که جونگکوک نیس منم رفتم تو اتاق من کشو هارو ندیدم داشتم کشو های اتاقم رو میدیم توی یه کشو اصلحه بود بهش دست نزدم و اروم در کشو رو بستم و صبر کردم تا جونگکوک اخمو بیاد و ازش بپرسم این چیه و اینجا چیکار میکنه(خوبه خودت داری میگی اصلحه بعد میخوای بری ازش بپرسی این چیه:/)
ویو کوک
همه اصلحه هارو چک کردم
کوک: همش اصل
کای: اینارو ببرین انبار
داشتیم از اسکله خارج میشدیم که یه ماشین جلومون سبز شد
۱۲.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.