عشق اجباری

عشق اجباری
شرطا نرسید ولی بازم گذاشتم می‌بینید چه آدمین خوبی دارین 😒
صبح بیدار شدم رفتم کاری لازمو انجام دادم و رفتم پایین
پ.ت:صبح بخیر دخترم
ا.ت:صبح بخیر(سرد
پ.ت:صبحونه بخور بعد بیا باهم میریم
ا.ت:نمیخوام خودم میرم (پاشد رفت
پ.ت:این چرا اینجوریه میکنه به من جواب سربالا میده
م.ت:عزیزم خب درکش کن دیشب براش سخت بود هنوز عادت نکرده یکم بهش وقت بده
پ.ت:هووف باشه من میرم ولی امشب ک اومدم حرکت می‌کنیم جونگ هوک(پدر جونگ کوک)گفت امشب حرکت می‌کنیم
م.ت:باشه پس به ا.ت بگو بعد زود بیاین ک بریم
م.ت:باشه من رفتم فعلا
ویو ات
رفتم شرکت داشتم رو یه پرونده خیلی مهم کار میکردم ک منشی اومد داخل
منشی:پدرتون شمارو صدا زدن گفتن برین اتاقشون
ا.ت:باشه الان میرم ممنون
رفتم اتاق پدرم هووف باز میخواد چی بگه دیگه واقعا تحمل نداشتم
ا.ت:تق تق تق میتونم بیام تو
م.ت:آره بیا
ا.ت:با من کاری داشتی
م.ت:کارات تموم کن ک امشب قراره بریم
ا.ت:قرار بود فردا بریم
م.ت:چ امشب چ فردا چ فرقی میکنه اماده شو ک بریم
ا.ت:باشه):
ساعت ۵:۲۰ دقیقه کارام تموم شد این روزا کار زیادی نداشتم پس زود تموم میشدن سویچ ماشینو برداشتم و رفتم
بابام زود تر از من رفته بود رسیدم خونه و....
دیدگاه ها (۰)

اسم پدر مادر ا.ت و کوک عشق اجباری

عشق اجباری رسیدم خونه کارامو انجام دادم بعد رفتم پایین مامان...

میخوام سناریو بنویسم درخواستی داشتین بگین

عشق اجباری آقای جئون درو باز کرد آقای جئون:خوش اومدین بفرمای...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط