پارت هفت
پارت هفت
ویو ریندو*
یه ساعت بعد از دعوا*
تو اتاقم رو صندلی نشسته بودم و سرمو گرفته بودم
[باید بهم میگفت....چرا داره اینجوری میکنه؟ چرا همچیو مخفی میکنه؟....چرا بهم اعتماد نداری]
باید باهاش حرف بزنم و دلیل کاراش رو بفهمم
از اتاقم بیرون رفتم و سمت اتاق ران رفتم در زدم ولی جوابی نداد پس در رو باز کردم و وارد شدم ولی ران نبود کل خونه رو گشتم ولی ران رو پیدا نکردم
[حتما رفته پیش سانزو]
باید برم پیشش...
سریع رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم یه تیشرت نسکافه ای با شلوار سیاه پوشیدم
سوئیچ ماشینو برداشتم و سریع سمت در رفتم سوار ماشین شدم و سمت خونه سانزو حرکت کردم
*بیست دقیقه بعد*
به خونه سانزو رسیدم سریع ماشینو پارک کردم و سمت خونه سانزو رفتم زنگ خونه رو زدم
سانزو چند دقیقه بعد اومد و در رو باز کرد
با دیدن من تعجب کرد
{اینجا چیکار میکنی}
[بگو ران بیاد]
بیشتر تعجب کرد
{ها؟ منظورت چیه؟ پیش من نیست}
با عصبانیت و لحنی تند گفتم
[بسه سانزو همون الان بهش بگو بیاد]
{چی میگی ؟ چرا باید پیش من باشه }
یهو سرش داد زدم
[اصلا با اجازه کی با ران رفتی تو رابطه ؟]
سانزو از حرفام تعجب کرده بود نیشخندی زد
{اصلا که پیش منم باشه چرا باید بیارمش پیشت}
با این حرفش بیشتر عصبانی شدم
[بهش بگو یا همین الان میاد یه ایندفعه یجوری میزنم که ردش از صورتش پاک نشه]
ویو سانزو*
تعجب کردم ولی نشونش ندادم. زدتش اونم ریندو ولی چجوری؟ تا به خودم اومدم دیدم به مشت زد تو صورتم که افتادم رو پارکتای کف خونه اونم نشست روم و شروع کرد به زدنم.
____________________________
جنگ جهانی بین ریندو و سانزو 🗿🔪
بسی جازابببب
ویو ریندو*
یه ساعت بعد از دعوا*
تو اتاقم رو صندلی نشسته بودم و سرمو گرفته بودم
[باید بهم میگفت....چرا داره اینجوری میکنه؟ چرا همچیو مخفی میکنه؟....چرا بهم اعتماد نداری]
باید باهاش حرف بزنم و دلیل کاراش رو بفهمم
از اتاقم بیرون رفتم و سمت اتاق ران رفتم در زدم ولی جوابی نداد پس در رو باز کردم و وارد شدم ولی ران نبود کل خونه رو گشتم ولی ران رو پیدا نکردم
[حتما رفته پیش سانزو]
باید برم پیشش...
سریع رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم یه تیشرت نسکافه ای با شلوار سیاه پوشیدم
سوئیچ ماشینو برداشتم و سریع سمت در رفتم سوار ماشین شدم و سمت خونه سانزو حرکت کردم
*بیست دقیقه بعد*
به خونه سانزو رسیدم سریع ماشینو پارک کردم و سمت خونه سانزو رفتم زنگ خونه رو زدم
سانزو چند دقیقه بعد اومد و در رو باز کرد
با دیدن من تعجب کرد
{اینجا چیکار میکنی}
[بگو ران بیاد]
بیشتر تعجب کرد
{ها؟ منظورت چیه؟ پیش من نیست}
با عصبانیت و لحنی تند گفتم
[بسه سانزو همون الان بهش بگو بیاد]
{چی میگی ؟ چرا باید پیش من باشه }
یهو سرش داد زدم
[اصلا با اجازه کی با ران رفتی تو رابطه ؟]
سانزو از حرفام تعجب کرده بود نیشخندی زد
{اصلا که پیش منم باشه چرا باید بیارمش پیشت}
با این حرفش بیشتر عصبانی شدم
[بهش بگو یا همین الان میاد یه ایندفعه یجوری میزنم که ردش از صورتش پاک نشه]
ویو سانزو*
تعجب کردم ولی نشونش ندادم. زدتش اونم ریندو ولی چجوری؟ تا به خودم اومدم دیدم به مشت زد تو صورتم که افتادم رو پارکتای کف خونه اونم نشست روم و شروع کرد به زدنم.
____________________________
جنگ جهانی بین ریندو و سانزو 🗿🔪
بسی جازابببب
۱۵.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.