تو همانی که دل از دیدن تو سیر نشد
تو همانی که دل از دیدن تو سیر نشد
جاودان عشق تو در سینه من پیر نشد
بارها زخم زدند ، خسته شدم ، نالیدم
از همه خسته ولی از تو که دلگیر نشد
با من عاشق دلخسته چه کردی که چنین
زندگی بعد تو جز دلهره تفسیر نشد
روز و شب سوخته ام ساخته ام با غم تو
از فراق تو مگر اشک سرازیر نشد ؟
هر کجا مینگرم غیر رخت نیست که نیست
به جز عکس تو در آینه تصویر نشد
آخر قصه ما بی کسی زود رس است
آخر قصه از اول که نفس گیر نشد
با که گویم غم بی حد تو را سنگ صبور
دل او با دل تو بسته به زنجیر نشد
جاودان عشق تو در سینه من پیر نشد
بارها زخم زدند ، خسته شدم ، نالیدم
از همه خسته ولی از تو که دلگیر نشد
با من عاشق دلخسته چه کردی که چنین
زندگی بعد تو جز دلهره تفسیر نشد
روز و شب سوخته ام ساخته ام با غم تو
از فراق تو مگر اشک سرازیر نشد ؟
هر کجا مینگرم غیر رخت نیست که نیست
به جز عکس تو در آینه تصویر نشد
آخر قصه ما بی کسی زود رس است
آخر قصه از اول که نفس گیر نشد
با که گویم غم بی حد تو را سنگ صبور
دل او با دل تو بسته به زنجیر نشد
۹۹۸
۲۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.