داستان کوتاه
#داستان کوتاه
کوک:ات دیروز مامانت بهم زنگ زد
ات:چی گفت؟
کوک:گفت نزارم ته و تو توی ی جا باشید
ته:آره به منم زنگ زد کوک آخه میدونه ات رو میکشم
کوک:مگه قاتلی ته؟
ته:ات منظورم رو میدونه مگه نه؟
ات:من حرفی ندارم
کوک:ات دیروز مامانت بهم زنگ زد
ات:چی گفت؟
کوک:گفت نزارم ته و تو توی ی جا باشید
ته:آره به منم زنگ زد کوک آخه میدونه ات رو میکشم
کوک:مگه قاتلی ته؟
ته:ات منظورم رو میدونه مگه نه؟
ات:من حرفی ندارم
۷.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.