my prisoner

پارت ۲۵
ویو دویون
داشتم با رئیس حرف میزدم که احساس کردم کسی اون اطرافه..اه باز خودشه..این پسره چه مرگشه؟ میدونه داره چیکار میکنه؟! بعد از اینکه اسم موش کوچولو رو گفتم سریع از اونجا رفت..میخواد بره به اون رئیس آشغالش(هوی زبونتو بفهم)‌..‌.پشت سرش اروم راه افتادم. حدسم درست بود..رفت داخل اتاقش و همه چیز رو بهش گفت..خوبه..اون آشغال(میام دهنتو...)
حس کردم داره میاد بیرون..یجا قایم شدم تا من رو نبینه‌. از اتاق اون با ترس و اخم بیرون اومد.‌ معلومه بخاطر اینکه حرفش رو باور نکرده عصبانی و ناراحته...الان بهترین فرصته. دستمالی که قبلا روش مایع بیهوشی ریخته بودم رو از جیبم در اوردم. اروم و بی صدا ، از پشت بهش نزدیک شدم..تویه حرکت دستما رو جلوی دهانش و بینیش قرار دادم. بیهوشی داشت اثر میکرد..با پوزخند دم گوشش گفتم
دویون: کار اشتباهی کردی موش کوچولو..
بیهوش شد و روی زمین افتاد. باید تا قبل از اینکه کسی ببینه ببرمش مقر‌..
کولش کردم و راه افتادم. به سمت انباری رفتم و از ار پشتیش از عمارت بیرون اومدم. باید به لیام زنگ بزنم..از عمارت دور شدن و سونگمین رو یجا گذاشتم. گوشیم رو در اوردم و به لیام زنگ زدم. ماجرا رو بهش گفتم و اونم گفت تا ۵ دقیقه دیگه میرسه. باید یجا این پسررو قایمش کنم.
بعد مند دقیقه لیام رسید. سونگمین رو داخل ماشین انداختیم و به شما مقر حرکت کردیم. بعد ۲ ساعت رسیدیم. در صندوق عقب رو باز کردیم و اون رو ازش بیرون اوردیم. اون رو کولش کردم و به سمت مقر ، که درواقع یه انباری بزرگ خرابه بود رفتیم. لیام ، کلیدش رو بیرون اورد و درش رو باز کرد. اون رو همونجا انداختیم. بعد ، با یک طناب دست و پاهاش رو بستیم.
لیام: دهنش چی؟
دویون: نمیتونه حرف بزنه..
وقتی کارمون تموم شد ، از اونجا بیرون اومدیم و درش رو قفل کردم
.
.
.
سلامم..بچه ها کی میخواد برای پارت بعد و بعدیش داخل ماموریت مرگ دویون و نجات سونگمین شرکت بکنه؟
دیدگاه ها (۶۶)

my prisoner

my prisoner

my prisoner

my prisoner

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط