نوشتن اصلا در هیچ زمان و دوره ای از زندگی کار من نبوده ام

نوشتن اصلا در هیچ زمان و دوره ای از زندگی کار من نبوده اما از یک اتفاقی به بعد آدمی یک شبه دست به کاری میزند که هرگز آن را تجربه نکرده خصوصا دخترهای سرزمینم!!
دخترهای سرزمین من،البته نه همه شان،بعضی هایشان،یک شب تا مرز دیوانگی و جنون خون گریه میکنند و از آن شب به بعد،صبح فردا آدمی دیگر میشوند..!!
آنها در حقیقت با خود لج میکنند..حالا نحوه لج کردن هرکسی فرق دارد؛یکی برای ابد با گیسوان بلندش وداع میکند که خاطره دستی روحش را نیازارد،یکی برعکس آنننقدر خود را در مد و تجملات غرق میکند که دیگر حال خودش هم از خودش به هم بخورد،یکی هم منزوی میشود و دیگر حرف نمیزند،نمیخندد،آرایش نمیکند،جلوی آینه نمیرقصد و برای خودش بوسه نمیفرستد...
همه دختران سرزمین من یک شبه بزرگ میشوند و قد میکشند و این نامردیست که مردان سرزمینم،البته بعضی هاشان،نه همه شان،به فکر قد کشیدن دختران این دیار نیستند...
دختران سرزمین من پاک و قابل ستایش هستند و هرکدامشان لیاقت چشیدن مزه عشق را دارند،آنها الهه های عشق هستند و باید دوست داشته شوند...دوستشان بدارید،نگزارید که یک شبه قد بکشند و بزرگ شوند،بگزارید در آغوش عشق خانوم شوند،بزرگ شوند،پیر شوند،بمیرند.... #مهشید_امیری

#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

همیشه در حد یک سلام و احوال پرسی بود... حداقل برای من. یعنی ...

یه لحظه هایی هم هستن که به اندازه چند سال بزرگت میکنن #deep_...

من از نویسنده ها میترسم ، آدم های خطرناکی هستند همان کسانی ک...

به من می گفتکم حرف می زنیباور کنیدهر کس چشمانش را می دیدالفب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط