چندپارتی

چندپارتی☆
درخواستی>>>

p.1

بارون میبارید

شب بود و ات روی مبل نشسته بود و به یه جا خیره شده بود

با باز شدن در خونه از افکارش بیرون اومد

جونگکوک رو دید که خسته بود رفت سمتش

_سلام عزیزم خسته نباشی

_سلام

میخواستی کیفشو ازش بگیری که کشید عقب و لب زد:

_خودم دست دارم

از سرد بودنش تعجب کردی باخودت گفتی: ولی من همیشه کمکش میکردم که کیف و کتش رو دربیاره

سعی کردی درکش کنی چون خسته بود

_خب ...باشه هرجور راحتی روی مخت نمیرم میدونم خسته ای

داشت میرفت بالا که گفتی :

_جونگکوک برو لباسات رو عوض کن بیا شام اماد...

نذاشت حرفت کامل بشه که لب زد:

_غذا خوردم

ناراحت شدی ولی بازم سعی کردی درکش کنی و دوباره با خودت گفتی: چون پیش اعضا بود حتما با اونا یه چیزی خورده پس ولش کن

_باشه

رفت بالا و بعد یه ساعت خبری از جونگکوک نشد

_شاید خوابیده

دیگه وقت خواب بود و توهم خسته بودی پس تصمیم گرفتی بری بخوابی...

داشتی مسواک میزدی که دوستت بهت پیام داد

نوشته بود:

"سلام ات میگم فردا پایه ای "


توهم جواب دادی :

"اره فقط ساعت چند"

_"ساعت ۶:۴۵"

_"باشه میام"


ادامه دارد ...

میخواستم پنج شنبه بزارم ولی دلم براتون سوخت 😂
دیدگاه ها (۴)

فیک نویس هستم ☆ویکتور هستم ^ • ^ ممنون میشم به پیجم یه س...

وقتی بهت خیانت میکنه درخواستی>>>انچه خواهی دید :(دخترک افسرد...

چندپارتی☆p.1ساعت ۱:۳۰دقیقهجونگکوک در اتاق رو میزنه ولی ات جو...

چندپارتی☆درخواستی>>>p.2(پایان فلش بک )(یک هفته بعد)ات توی اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط