دستور بده شاعر چشمان توباشم
دستور بده شاعر چشمان توباشم
مجبور که نه گوش بفرمان تو باشم
بوسیدن تو جرم شد و فکر قصاصم
محکوم شدم ........به زندان تو باشم
جانم شدی و عشق شود مسعله ما
عید است اگر مست به قربان تو باشم
خورشید منی برهمه عمرم تو بتابی
ای کاش که من شمع شبستان تو باشم
بیمار شدم زود بیا تا که نمردم
یا مرگ ویا درپی درمان تو باشم
دردت بکشم تا که غمی در تو نبینم
با برگ وفا چتر به باران تو باشم
ایام به کام تو شاد نوازد
من رقص کنان شعر وغزلخوان تو باشم
روزی برسد وعده فال تو بگیرم
انروز دهم سر که به دامان تو باشم
ای گلشن هر ارزو که داغش به دلم ماند
رخست تو ندادی من باغبان تو باشم #محمدغلامی #شمسابادی
#عاشقانه
مجبور که نه گوش بفرمان تو باشم
بوسیدن تو جرم شد و فکر قصاصم
محکوم شدم ........به زندان تو باشم
جانم شدی و عشق شود مسعله ما
عید است اگر مست به قربان تو باشم
خورشید منی برهمه عمرم تو بتابی
ای کاش که من شمع شبستان تو باشم
بیمار شدم زود بیا تا که نمردم
یا مرگ ویا درپی درمان تو باشم
دردت بکشم تا که غمی در تو نبینم
با برگ وفا چتر به باران تو باشم
ایام به کام تو شاد نوازد
من رقص کنان شعر وغزلخوان تو باشم
روزی برسد وعده فال تو بگیرم
انروز دهم سر که به دامان تو باشم
ای گلشن هر ارزو که داغش به دلم ماند
رخست تو ندادی من باغبان تو باشم #محمدغلامی #شمسابادی
#عاشقانه
۸.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.