***
***
قلم تو سحرآمیز باید باشه ... جادو باید کنه!
باید شرایط زمین و به نفع خودش بنویسه
مثلا اگه یکی خون دماغ شد ، قطعا خواننده میگه سرطان خون داره
میتونه سرطان نداشته باشه و به خاطر گرمازدگی این اتفاق براش افتاده باشه
و این جواب آزمایش اخر داستان برملا بشه
یا حتی مثلا همین تصادف های قبل آشنا شدن دختر و پسر ، می تونه منجر به تغییر سرنوشتشون بشه نه ازدواجشون
برای مثال رمان اسطوره
طبق آمار گیری هفتاد و پنج درصد حدس میزدن دیاکو نقش اصلی مرد داستان هستش!
ولی وسط داستان یکهو شوک وارد شد
دیاکو مرد ، دانیار وارد شد
دانیار عاشق شد و دیاکو زنده شد...
چیز هایی که خواننده با خودش عمرا فکر کنه
نه اینکه وقتی دختر داستان شوهرشو با یه دختر میبینه و با اشک برمیگرده خونه و ساکش رو میبنده و میره شمال
و فکر میکنه پسر داستان بهش خیانت کرده
تازه اونجا هم میفهمه دو قلو حاملس!
خب من خواننده با خوندن همون اشک اولش میفهمم چی می خواد نویسنده بنویسه!
با همین موضوع تکراری میشه خیلی خیلی کار ها انجام داد
خیلی جاها رو تغییر داد
اصلا به یک بیان کلی بگم خواننده باید با هر صفحه کوبیده بشه
نه اون کوبیده ها 😂 منظورم شوکه بشه
رمانم مثل میدون جنگ
یا خواننده برنده میشه یا نویسنده
نویسنده زمانی برنده میشه که خواننده از رمانش خوشش بیاد
چه زمانی خوشش میاد؟ زمانی که غیر قابل حدس باشه....
مثل چه رمان هایی؟؟
کدوم رمان ها شما رو شوکه کرد ؟
برای من فکر کنم یکی از اون هزاران رمانی که شوکم کرد غزال بود
واقعا حدس نمی زدم پسر داستان خیانت نکرده !
البته شاید چون جز اولین رمان های خیانتی بود که خوندم و ایده اش برام جدید بود این احساس و داشتم
اما همون طور که گفتم اسطوره بخشی که دیاکو زنده بود😊
قلم تو سحرآمیز باید باشه ... جادو باید کنه!
باید شرایط زمین و به نفع خودش بنویسه
مثلا اگه یکی خون دماغ شد ، قطعا خواننده میگه سرطان خون داره
میتونه سرطان نداشته باشه و به خاطر گرمازدگی این اتفاق براش افتاده باشه
و این جواب آزمایش اخر داستان برملا بشه
یا حتی مثلا همین تصادف های قبل آشنا شدن دختر و پسر ، می تونه منجر به تغییر سرنوشتشون بشه نه ازدواجشون
برای مثال رمان اسطوره
طبق آمار گیری هفتاد و پنج درصد حدس میزدن دیاکو نقش اصلی مرد داستان هستش!
ولی وسط داستان یکهو شوک وارد شد
دیاکو مرد ، دانیار وارد شد
دانیار عاشق شد و دیاکو زنده شد...
چیز هایی که خواننده با خودش عمرا فکر کنه
نه اینکه وقتی دختر داستان شوهرشو با یه دختر میبینه و با اشک برمیگرده خونه و ساکش رو میبنده و میره شمال
و فکر میکنه پسر داستان بهش خیانت کرده
تازه اونجا هم میفهمه دو قلو حاملس!
خب من خواننده با خوندن همون اشک اولش میفهمم چی می خواد نویسنده بنویسه!
با همین موضوع تکراری میشه خیلی خیلی کار ها انجام داد
خیلی جاها رو تغییر داد
اصلا به یک بیان کلی بگم خواننده باید با هر صفحه کوبیده بشه
نه اون کوبیده ها 😂 منظورم شوکه بشه
رمانم مثل میدون جنگ
یا خواننده برنده میشه یا نویسنده
نویسنده زمانی برنده میشه که خواننده از رمانش خوشش بیاد
چه زمانی خوشش میاد؟ زمانی که غیر قابل حدس باشه....
مثل چه رمان هایی؟؟
کدوم رمان ها شما رو شوکه کرد ؟
برای من فکر کنم یکی از اون هزاران رمانی که شوکم کرد غزال بود
واقعا حدس نمی زدم پسر داستان خیانت نکرده !
البته شاید چون جز اولین رمان های خیانتی بود که خوندم و ایده اش برام جدید بود این احساس و داشتم
اما همون طور که گفتم اسطوره بخشی که دیاکو زنده بود😊
۹.۰k
۱۲ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.