شراب سرخ پارت ۱۱۳
شراب سرخ پارت ۱۱۳
#red_wine #red_wine🍷
کاش اخرین بار محکم تر بغلت میکردم آخه من فکر میکردم میتونم دوباره ببینمت..
کاش اینطوری تمومش نمیکردی!
صدای خنده شنیده شد..
درست میشنیدم... این صدای یونگی بود...
که داشت بهم میگفت: عزیزت برگشت..
از یونگی فاصله گرفتم و با ناباوری به او نگاه کردم!
یونگی زنده بود!
معلومه دختر....
برای چی نباید زنده باشه؟
اما او توی پاریس چیکار میکرد ؟
و از همه مهمتر اینجا کنار افراد تهیونگ بود!
یونگی دستی روی سرم کشید و به آمبولانس اشاره کرد: کیم برگشت!
با حرف یونگی به سمت آمبولانس برگشتم و با دیدن مانیتوری که حیات دوباره او را نشان میداد، اشک شوق ریختم ..
یونگی دستشو دورم حلقه کرد و من را به خودش نزدیک کرد..
چشمان خیسم را به یونگی دوختم و گفتم:منو تنها نزاشت!
با حرفی که زد بهتم زد! اینقدر بی تابی کرده بودم که همه حتی یونگی بو برده بودن که دلم را به تهیونگ باختم.
با پایین آوردن تهیونگ از آمبولانس جلو رفتم اما پرستار فورا جلویم را گرفت و گفت: راهو باز کنین..
پر از استرس و نگرانی پرسیدم: حالش... حالش خوبه؟
جیمین و من به همراه یونگی و جونگ کوک به همراه شخصی دیگر که تابحال ندیده بودماش پشت سر برانکارد وارد بیمارستان شدیم..
نمیدونم دکتر به پرستاری که باهاش درون آمبولانس بودم چی گفت که پرستار به سمتم امد و تند گفت: بیمارتون باید فورا عمل بشه همکارام بهتون کمک میکنن فرم رضایتو پر کنین.
نامجون به طرف ما امد و رو به جیمین پرسید: چیشده جیمین؟ تهیونگ کجاست؟
#red_wine #red_wine🍷
کاش اخرین بار محکم تر بغلت میکردم آخه من فکر میکردم میتونم دوباره ببینمت..
کاش اینطوری تمومش نمیکردی!
صدای خنده شنیده شد..
درست میشنیدم... این صدای یونگی بود...
که داشت بهم میگفت: عزیزت برگشت..
از یونگی فاصله گرفتم و با ناباوری به او نگاه کردم!
یونگی زنده بود!
معلومه دختر....
برای چی نباید زنده باشه؟
اما او توی پاریس چیکار میکرد ؟
و از همه مهمتر اینجا کنار افراد تهیونگ بود!
یونگی دستی روی سرم کشید و به آمبولانس اشاره کرد: کیم برگشت!
با حرف یونگی به سمت آمبولانس برگشتم و با دیدن مانیتوری که حیات دوباره او را نشان میداد، اشک شوق ریختم ..
یونگی دستشو دورم حلقه کرد و من را به خودش نزدیک کرد..
چشمان خیسم را به یونگی دوختم و گفتم:منو تنها نزاشت!
با حرفی که زد بهتم زد! اینقدر بی تابی کرده بودم که همه حتی یونگی بو برده بودن که دلم را به تهیونگ باختم.
با پایین آوردن تهیونگ از آمبولانس جلو رفتم اما پرستار فورا جلویم را گرفت و گفت: راهو باز کنین..
پر از استرس و نگرانی پرسیدم: حالش... حالش خوبه؟
جیمین و من به همراه یونگی و جونگ کوک به همراه شخصی دیگر که تابحال ندیده بودماش پشت سر برانکارد وارد بیمارستان شدیم..
نمیدونم دکتر به پرستاری که باهاش درون آمبولانس بودم چی گفت که پرستار به سمتم امد و تند گفت: بیمارتون باید فورا عمل بشه همکارام بهتون کمک میکنن فرم رضایتو پر کنین.
نامجون به طرف ما امد و رو به جیمین پرسید: چیشده جیمین؟ تهیونگ کجاست؟
۱.۴k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.